• امروز : پنج شنبه - ۹ فروردین - ۱۴۰۳
  • برابر با : Thursday - 28 March - 2024

انارپرس در هر برهه‌ای از زمان کنار مردمانش ایستاده

  • 01 مرداد 1398 - 17:40
انارپرس در هر برهه‌ای از زمان کنار مردمانش ایستاده

حسین حلاج


« تا سرحد امکان ادامه بده، چرا که آنجا، جایی است که تو به حقیقت خواهی رسید.»       آلبرکامو

 ابتدا که به زبان آمد، کوتاه سخن بود و سنجیده کلام. وبلاگی از جنسِ متن و معنا. به مرور اما، این نهالِ برآمده از قلم، تناور شد و جوانه زد. رسانه ای در ردای اندیشه و اعتلا. بارها و بارها اما، بر زمین خورد و هر بار که قد افراشت، قامتش بلندتر شد… این است حکایتِ رسانه ای که صدای مردمان است و دل در گروه ایران دارد…

سفیران سیمرغ

وقتی از حقیقت سخن به میان می آید، نگرش ها و نگاره ها چنان دگم و متحجر می شوند که هر نوع دگراندیشی ای به محاق می رود. این باورِ مطلقا ویرانگر که مدعی است، حقیقت را به تمام در اختیار دارد، در طول تاریخ جز برکشیدنِ جنگ و عصیان حاصلی برای بشر نداشته و هماره زندگی و تعالیِ نوعِ انسان را به مخاطره درافکنده است. با این وجود، همواره آزاد مردانِ آزاداندیشی بوده اند که حقیقت را نه در لفاظی های اسطوره ای، بلکه در تاملاتِ انسانی عرضه کرده اند و از این رو، هماره آماج تهدیدها و تهمت ها قرار داشته اند… از شیخِ اشراقِ ایرانی تا کنفسیوسِ چینی و تا سقراطِ یونانی، تاریخ صورتِ شهادت این رادمردان را بسیار به خود دیده است؛ اما آنچه در نهایت به شهادتِ تاریخ ثبت شده، اندیشه هایی است که سر بر آسمانِ فکرت دارند و ریشه در زمینِ قلوب.

یادمان نرود، طلیعه دارانِ بزرگِ مشروطیت، روزنامه نگاران آزادمنشی از جنس علی اکبر دهخدا، محمد تقی بهار، عبدالرحیم خلخالی، محمد علی تربیت، حسن رشدیه، محمد ناظم الاسلام کرمانی و محمود غنی زاده، چه خونِ دلها بر خامه ی قلم جاری کردند تا نهال دانایی در مردمانِ عصرِ قاجار جوانه بزند و اگر نبود آن پایمردی ها، شاید هرگز داناییِ ملت به آن میزان نمی رسید که مشروطیت در ایران شکوفا شود.

از همان هنگام، روزنامه نگاران به عنوان پاسدارنِ رکن چهارم دموکراسی، همواره بر تاریکخانه های اشباح نور حقیقت تابانده اند تا حقوقِ ملت مراعات و صلاح مملکت برقرار بماند. از این رو، شایسته است که در سیلابِ حوادثِ سیاسی، صدای ملت که از مکتوباتِ روزنامه نگاران و نویسندگان به گوش می رسد به محاق نرود.

سفرِ سیمرغ

سال۱۳۹۱ بود که برای اولین بار، « انارپرس» رخ نمود و به زودی به میهمانی خوش کلام و نکته گو در محافل خبری مردمان انار تبدیل شد. حالا دیگر، مردم این شهر هم رسانه ای داشتند که برای نخستین بار صدای آنها را به گوش مسئولان شهر می رساند. امانت داری در سخن و دلسوزی در بیانِ این رانه موجب شد تا هواداران بسیاری به بازدید از صورت و سیرت آن مشتاق شوند. لختی نگذشت که «انارپرس» پا از شهر بیرون گذاشت و طرح موضوعات را به سطح ملی کشاند. پختگی براهین و استحکامِ استدلال، از انارپرس رسانه ای ساخت که حتی، مخالفان آن هم نمی توانستند وجودش را انکار کنند.

اگر تغییر در نگرش و ارتقاء سطح آگاهی مخاطبان از عمده ترین کارکردهای یک رسانه تلقی شود، انارپرس در هر دو حوزه چنان عمل کرده که حالا و از پسِ حدود ۷ سال فعالیتِ مستمر و دلسوزانه، وسعتی از دانایی را برای مخاطبانش به ارمغان آورده است و این همان نکته ی کلیدی است که پرده از رازِ محبوبیت انارپرس در میان شهروندان برمی دارد.

آری؛ آنگاه که تو خود را از مردمت بدانی و چنان عمل نمایی که از تو خیر و خردمندی باقی بماند، بر دلها نشسته ای و یا آنچنان که اسپینوزای فیلسوف می گوید: «صداقت، رستگاری محض است.»

یادمان نرفته آن سالها که چنان دردی در دل های این مردم بود و هرگزشان گوشی شنوا نمی یافتند و هر واگویه ای با «هیس!» بی سرانجام می ماند؛ اما حالا که هر پلت فرمی، رسانه ای مجزا شده است، همچنان صدق کلام و نفوذ نقد از دریچه ی رسانه ای متقن می شود که پشتکار و دلسوزی بر تارکش می درخشد.

سفرِ انارپرس تاکنون، مسیری پر فراز و نشیب بوده و در هر برهه ای از زمان، تنها در کنار مردمانش ایستاده است و پر بیراه نیست که آن هنگام که بلوای تعطیلی اش به راه افتاد، همین مردمان بودند که اجازه ی تعدی به آن ندادند و شاید همین هواخواهیِ عمومی، به مذاق بسیاری خوش نیامده باشد.

اما رسانه ی اهلِ اندیشه، روادار نیز هست و آنچنان که کامو در نامه ای به سردبیر فیگارو نوشت: «… ما می خواهیم همه حرف بزنند و اگر قرار باشد من از حقیقت بگویم، اما به کسی اجازه ی مخالفت ندهم، آنچه می گویم بی شک دور از حقیقت خواهد بود…». به این سیاق، جای شگفت است که چرا جواب قلم را، مخالفان با تکفیر می دهند. حالا که هر طیفی رسانه ای برای خود دارد، آیا وقتِ آن نرسیده که به نقدهای انارپرس نه از مجامع عمومی و با افترا، بلکه از نیشِ قلم و در ساحتِ خرد، پاسخ داده شود؟ چگونه است که مدعیان حقیقت، همچنان حتی به خود هم اطمینان ندارند تا آنچه را که ادعا می کنند، در قالب نوشتاری مستدل به مردم عرضه کنند تا گوشه ای از حقیقت هویدا شود؟ چرا هر بار که رسانه ای صدای مردم می شود، بی محابا عده ای خود را چنان بر حق می پندارند که بی هیچ استناد علمی و حقوقی، تنها به تخریب و تکفیر متوسل می شوند؟ آیا نور افکندن بر شبهات جرم است؟ آیا اگر رسانه های آزاداندیش، طی سال های گذشته این حق را ( و البته این مجال را) داشتند تا به دهلیزهای متعفن نور بتابانند، این روزها با این حجم گسترده از رانت ها و فسادها مواجه بودیم؟ چگونه است که در جامعه شناسی سیاسی، از مطبوعاتِ آزاد به عنوان رکن چهارم دموکراسی یاد می شود و برخی تمامیت خواهان با محاقِ مطبوعات، همچنان فریاد دموکراسی خواهی سر می دهند؛ و هر بار نیز در انتخابات شکستی دیگر تجربه می کنند؛ بی آنکه حتی یکبار با خود بیاندیشند که امروزه دیگر آنها با دسته ای کوران طرف نیستد؛ این مردمان، وقتی می بینند که حضرات خود در تمام فضاهای مجازی، کانالها و صحفه های اختصاصی دارند و همان اپلیکشن ها را برای ملت غیرمجاز می دانند، به صداقتشان شک می کنند و البته که واخوردگیشان در انتخاب مردم، امری بر سیاق طبیعتِ خردمند است. حال آنها هستند که یکبار و برای همیشه باید به این سوال جواب دهند که آیا اساسا آنها با اندیشیدن و دانایی مردم مشکل دارند؟ آیا آنها در واقع نمی خواهند که ملت به حقوقِ حقه ی خود – و از جمله حق دسترسی آزاد به اطلاعات – دستیابی داشته باشند؟ اگر که می خواهند، پس این همه تهمت و توقیف چه معنایی دارد؟ و اگر در واقع چنین حقی را به معنای خطری برای خود می دانند، چگونه شرم نمی کنند که اینچنین به مردم دروغ می گویند و تزویر می کنند؟ و مگر در قاموس اخلاقی خود اینان نیست که: «کذبه الأم هی الفساد»

یادمان باشد، اهلِ اندیشه از زبان قلم سخن می گویند و اهل ارعاب از زبان چماق؛ و اما آنچه بر صورت تاریخ به شهادت باقی می ماند، یادمانِ خردمندانی است که پای در مسیر حقیقت گذاشته و چنان بر صلاحِ ملت و مملکت خامه فرسایی کرده اند که لوحِ زرینِ شهامت، از آنان به یادگار مانده است… اینان، چونان که عطار نیشابوری عزیز فرمود: « … سیمرغ اند که پروازشان، اتحادِ جان و جهان است…»

« بر آسمان اندیشه، ققنوس را آستانی است مبارک… پس در اوج، افتاده باش و چو سوخته جان، خاکستر نشین… آگاه باش که خاکستر خانه ی خورشید است و حقیقت، آینه ی معنا… و تو آن ققنوسی، برخاسته ز خاکستر خویش…»   شیخ اشراق سهروردی

ثبت دیدگاه