• امروز : پنج شنبه - ۶ اردیبهشت - ۱۴۰۳
  • برابر با : Thursday - 25 April - 2024

شعری از محمد گرجی، پول وام را خوردم و آب هم به رویش

  • 29 بهمن 1395 - 23:48
شعری از محمد گرجی، پول وام را خوردم و آب هم به رویش

شعر زیر با عنوان «وام» سروده محمد گرجی، یکی از شاعران اناری است.

دلخوشی دارم ز بانکی وام گرفتم
ضامنی از دوست و از اقوام گرفتم

بس‌که رفتم هی آمدم بگرفته سرگیج
دست و پایم گشته خسته مثل افلیج
ضامنم داد یک چک و چند برگ سفته
او مرا کرد اعتبار قولی گرفته
قول حتمی دادمش پرداخته هرماه
پول اقساط را بپردازم که آنگاه
اعتبارش حفظ کنم در بانک ملت
تان فتد کار و بارش هم به ذلت
چون‌که وام را من گرفتم وام بلا شد
وانگه بدقولی زمن هم برملا شد
روزگاری خوش گذشت با پول وامی
خرج بکردم پول بانک را من تمامی
وقت پرداختش نداشتم اسکناسی
درمقابل من بکردم ناسپاسی
عاقبت پولی نشد کم از حسابم
چونکه بیرون رفتم از حد و نصابم
هی بهانه کردم و در گفتگویش
پول وام را خوردم و آب هم به رویش
او که ضامن گشته مسدود شد حسابش
خواب خوش اکنون برفت از رختخوابش
گر بخواهی یک ضمانت بهر وامت
کل شهر پخش می شود فامیل و نامت
ای رفیق،وام نگیر با زور و زاری
وام و ماشین زیر پایت می گذاری
گرجیا زودی برو وامت بپرداز
ضامنت را زین گرفتاری رها ساز

ثبت دیدگاه