یادداشت زیر به قلم “هوشنگ پوررضاقلی”، فرمانده اسبق انتظامی سیرجان و رییس سابق پلیس آگاهی استان کرمان است که در خصوص مرگ ۵ تن و مسمومیت بیش از ۱۴۰ تن در سیرجان بر اثر مصرف مشروبات الکلی تقلبی است.
این یادداشت در هفتهنامه پاسارگاد سیرجان منتشر شده است.
«به بهانه مرگی تکراری»
مثل بختکی شوم آوار شد، شوکآور و مایوسکننده و در تضاد با همهی ویژگیها و محاسباتی که برای هویت یک شهر میتوان مد نظر داشت. چه سیرجان و چه هر شهر و منطقهی با هویتِ دیگری…
مسمومیت گسترده بر اثر مصرف عرق دستساخت و البته غیربهداشتی و غیراستاندارد با ترکیبات همیشه نامعلوم و ناشناخته. تکرار تراژدی غمبار و فراموشنشدنی شهرستان همجوار در سالهای نهچندان دور.
مرگ، کما، دیالیز، کوری، تاری دید، دلهره مادر و کمر شکسته پدر، کلیدواژههای این مهلکه خود ساخته است. عمرهای بر باد رفته، آرزوهای مدفون و شادی ناتمام حاصل این فرآیند پنهان، مجرمانه و البته غیرقابلکنترل و مهار است که در پی نوشیدن استکانهایی پر و نیمهپر از آنچه که به شادیزایی آن امید بستهاند، برای تصرف لحظهای از نشاط، شور و عبور از همهی ناکامیها و نامرادیها. این تکرار پایانناپذیر ماست. در پنهان همه کاری میکنیم؛ استعمال مواد مخدر، از نوع غیراستاندارد و غیربهداشتی و با ترکیبات همیشه نامعلوم و غیرقابلتفکیک و تشخیص و مرگی که در دور تسلسلی بیپایان، مصرفکنندگان همیشه منکر را در چنبرهی خود دارد و رها نخواهد کرد. حکایت تعلق خاطر بشر به مصرف الکل و مواد مخدر نقل امروز و دیروز نیست. نقل همیشهی تاریخ است. صرفنظر از همهی عقایدی که در دوران مختلف تاریخ دربارهی آنها وجود داشته است.
اینکه عدهای جوان و حتی نوجوان ۱۳ و ۱۴ ساله به صورت فلهای، قربانی آن شوند با هیچ منطقی سازگار نیست و حتما معرف این مهم است که یک جای کار میلنگد؛ در خانواده، در جامعه و در ساختارهای فرهنگساز و در آنچه که در قالب تربیت فردی و گروهی مطرح است.
چگونه میتوان پذیرفت جوان یا نوجوانی برای این که تفریح کند (به اعتبار تشخیص حتی غیرمعقول خود و یا در الگوبرداری و پذیرفته شدن در محفل همسالان) دچار مرگ و یا نقصعضو و ضایعهی غیرقابلدرمان شود، آنجا که مافیای پنهان، سازمانیافته و به شدت فعال در همهی ممنوعههای موضوعهی ما، فرصت یافتهاند تا هر محصولی را تولید نموده و در پنهانیترین شکل ممکن به جامعه ارائه و درآمدهای افسانهای کسب کنند.
اگر قاعده بر منع مصرف است که باید محکم و بیتزلزل بر قاعدهی موضوعهی خود بایستیم و منع وضع شده را عملیاتی کنیم. نه این که این ممنوعهها غباری قطور شوند تا در زیر سایهی امن آن، هر نانجیبی فرصت پیدا کند تا از طریق تولید و عرضه مواد مخدر آلودهی غیراستاندارد و ترکیبات سمی کشنده کشتار کند. روزی سرب در تریاک میکنند تا وزن آن در نهایت سنگینی شود و در نتیجه با تابلوی آزمایشگاهی سرطان، قربانی بگیرد و حتی چرخهی تتشخیص پزشکی دچار اختلال شود. روزی دیگر با ترکیبات ناشناختهی دیگر، آنقدر ماهیت و بافت مواد مخدر را تغییر دهند و استحاله کنند که فقط وزن خرید و مصرف بالا برود و مقصود (نشئگی) فرد خریدار حاصل نشود و فقط و فقط به انهدام سلامت جسم و روح و تخلیهی جیبش منتهی شود.
حکایت عرق سگی دستساز هم همان حکایت مواد مخدر است. روزی با متانول غیرخوراکی مرگآور ترکیب شده و ارائه میگردد و قربانی میگیرد و روزی دیگر با فرآیند ناتمام شیمیایی آن، تبدیل به عنصری مرگآور میشود و همچنان تبری بر ساقهی جوان و نوجوان جامعه فرود میآید و بر زمین میریزد… و روزی دیگر در فرآیند و ترکیب مرگبار دیگری قربانی میگیرد حتی اگر فلهای نباشد؛ انفرادی اما مستمر. تجربهی همهی ممنوعههای موضوعه در جامعهی ما، تجربهی ناموفقی در ذهن ترسیم میکند؛ ویدئو، ماهواره، مواد مخدر و مشروبات الکلی…
هرچند ممنوعیت آنها یک سر در مصلحت فرد و جامعه دارد و یک سر در عقلانیت و یک سر در شرع انور اسلام، اما ممنوعیتهای چهارگانه فوق و هرگونه ممنوعهی دیگر در زیر پوست شهر و در خلوتهای فردی و گروهی هرگز به رسمیت شناخته نشده است. حتی اگر تصور کنیم این ممنوعهشکنها، در اقلیت مطلق و غیرقابلشمارش هستند (که نیستند) شاید روزی متناسب با انسان کاملاً زمینی و در دسترس و نه انسان رویایی و قدسی، مجبور شویم که در ممنوعههایمان تجدیدنظری مبتنی بر عقلانیت و مصلحت کنیم.که اگر نکنیم حکایت پایانناپذیر مافیای ویدئو (که فقط با مجازشماری، قانونمند شدن و رفع ممنوعیت به زانو درآمد و برای همیشه از صفحهی روزگار و جامعه ما محو شد) و مافیای تجهیزات دریافت از ماهواره، مواد مخدر، روانگردانهای صنعتی، مشروبات الکلی و عرق سگی، همچنان درآمدهای افسانهای کسب میکنند و قربانی میگیرند از متن و بطن جامعه… و سرمایههای بسیار گرانقیمتمان را به مهلکه مرگ فلهای و تدریجی میبرند… به طور مستمر و بیپایان… قربانیانی که صدمه هم بر مالشان وارد میشود و هم بر جانشان…