خانم غیاثی مدیر مدرسه سما، دلنوشتهای در وبلاگ شخصیشان درباره درگذشت علیاکبر امین نوشتهاند که به شرح زیر است:
آنچنان زی که چو از حادثه بر باد روی
حسن معنی نگذارد که تو از یاد روی
یک شهر بیتو رنگ زمستان گرفته است
سرما دوباره بینفست جان گرفته است
اینجا دل تمامیِ پس کوچههای شهر
در سردی حوالی زمستان گرفته است
باران نمیزند که ببارد غم تو را…
بر خیز ببین حال و هوامان گرفته است
این آسمان تیره ی سر د و عبوس هم….
انگار ماه را به گروگان گرفته است
سلام یاران و دوستان همدلم
با پیامهای مهرتان می خواستم شروع آمدنم همراه با ترانه ی بهاری باشد
اما چکنم که ساز دلم بوی غم گرفت و در سوگی نشستم که نه وقت آمدنش بود
غم مرگ خیر اندیش خستگی ناپذیری که نه تنها من را
بلکه شهری را در ماتم فرو برد
امینی که امین دلهای طالب و عارف بود
امینی که بارها منشأخدمت خالصانه به مردم این شهرستان شد و
گل لبخند را بر لبان اهل علم این دیار محروم نشاند
دیروز باز چشمانم غریبانه گریست
عاشق تر از هرروز دلم لرزید و دیدگانم بارید
دیروز لرزش اشک هایی را دیدم که سوزنده و آرام
بر گونه های منتظرم می بارید
دیروز آمده بودم تا باز میزبانش شوم
آمده بودم تا چهر ه ی مهربانش را ببینم
تا دوباره لبخندش را به دخترکان گلم نشان دهم
تا برایش شعر بخوانند
تا با عشق بگویند : پدر بزرگ ! دوستت داریم
تا به رویشان لبخند زند و پروازشان دهد بسوی
دشت بیکران دانش و پژوهش …
دیروز منتظر صدای گامهایش بودیم
تا از لبش ترانه ی مهر بشنویم …
نمی دانستیم نهایت انتظارمان ختم می شود
به بی فروغی چشمان پرفروغش …
به پرنده شدن روحش که چقدر آرام و رها پرگشود
درپهنه ی آبی آسمان و ما تنها توانستیم با اشک
از سما نظاره کنیم سمائی شدنش را …
روحش شاد که عطر خوش یادش قرار دل بیقرارمان شد