شعری از خانم فروزنده غیاثی درباره زندهیاد علیاکبر امین
رفت آنکه دانه می ریخت برای پرنده ها
خالی ست جایش پشت پنجره ،جای پرنده ها
آنقدر بال زدند و گریستند در پی اش
اما نداشت اثر، هق هقٍ صدای پرنده ها
دیگر ببند پنجره ها را تو منتظر نمان
رفت او که می شنید ز دل، ایمای پرنده ها
گویا خسته بود ز دنیا و رنج بی امان آن
چون پر کشید ناگهانی و رفت از سرای پرنده ها
رفت باغبان مهر و رها شد در آسمان
جز اشک نماند و آه، درنوای پرنده ها
غم دیده می شود به چشم مریدان درگهش
انگار که بسته اند به زنجیر ، پای پرنده ها
ما مانده ایم و سکوت و دیدگانی پرز اشک
افسوس مانده وتلخی داغ ناخدای پرنده ها
فروزنده غیاثی –فروردین ۹۴