• امروز : جمعه - ۱۰ فروردین - ۱۴۰۳
  • برابر با : Friday - 29 March - 2024

شعری از خانم مهرابی؛به هر سو می دوم کو قطره ای آب

  • 26 فروردین 1394 - 23:40
شعری از خانم مهرابی؛به هر سو می دوم کو قطره ای آب

 شعری از خانم عزت مهرابی

به دست خود درختی مینشانم

به پایش جوی آبی میکشانم

ولی اینجا نه آبی هست نه جو

گذر کردم ز چشمه،قطره ای کو

درختم را نشاندم ریشه در خاک

که تا دستش برد او سوی افلاک

که تابستان بر و برگش ببینم

زبانم لال نه مرگش ببینم

به هر سو می دوم کو قطره ای آب

بیابان است ودر آن آب نایاب

کویر و تشنگی بیداد دارد

بیابان از عطش فریاد دارد

درختم سینه اش اندوهگین است

چرا تقدیر تلخش اینچنین است

ز که باید که دادش را ستاند

چرا باید دراین دورخ بماند

رفیقانش کنار چشمه سارند

خوش وسرمست از باد بهارند

گر از خود اختیارش بود می رفت

اگر پای فرارش بود می رفت

درختم را گرفتم من در آغوش

مکن جانم تو این نکته فراموش

در اینجا تک درختش بیشه زارست

به قلب رهگذارانش قرارست

بمان اینجا و تنها دلبری کن

به خاک خشک اینجا مادری کن

بگستر سایه ات رابرسر خاک

مباش از سرنوشت اینگونه غمناک

درختم کم کمک آرام گیرد

کسی شاید که ازاو کام گیرد

بدین امید می ماند درختم

مدام از صبر می خواند درختم

صبوری بایدش تا جان بگیرد

در این صحرا سروسامان بگیرد

ز تصمیم درختم سینه ام شاد

وجودم با درختم گشته همزاد

درختم تا همیشه راست قامت

بمان زندگی کن تا قیامت

عزت مهرابی

ثبت دیدگاه