چند روزی است در فضای مجازی عکسی دست به دست میشود و نشان میدهد که پوشیدن کفش پاشنه بلند برای مردان، سوغات جدید شبکههای ماهوارهای و بنگاههای مد و فشن برای جوانان ایران است. در این عکس دو مرد جوان در یک فروشگاه زنجیرهای داخلی مشغول خرید هستند و کفش پاشنهبلند یکی از آنان سوژه جدید شبکههای اجتماعی شده است؛ سوغاتی که وقتی کنار پدیدههای دیگری چون تتوی خط ریش، کاشت تهریش و برداشتن زیر ابرو قرار میگیرد، مجموعهای مضحک اما قابل تأمل از خواب جدیدی که برای جوانان ایرانی دیدهاند، میسازد.
احتمالاً بسیاری از عزیزان این خبر را خواندهاند و آن عکس را هم دیدهاند ولی یک سؤال مهم در اینباره مطرح میشود که آیا این مسأله را به همین شکل باید تحلیل کرد و فقط «شبکههای ماهوارهای و بنگاههای مد و فشن» را باید مقصر دانست؟ آیا این پدیده و موارد مشابه آن بهتازگی در کشورمان ایجاد شده یا سالهای طولانی است که رفتارهای ناسازگار با فرهنگ ملی و مذهبی خودمان را آن هم به صورت وسیع شاهدیم؟ در اینکه رسانههای خاص درصدد الگوسازی از سبک زندگی غیرایرانی و غیراسلامی هستند تردیدی نیست اما چرا میزان مقاومت داخلی جامعه ما این همه کاهش و اثرگذاری از بیرون افزایش یافته است؟ خلاصه آنکه آیا با فحش دادن به دیگران میتوانیم وضعیت موجود خودمان را تبیین و راهکارهای مناسب و سازگار با سبک زندگی ایرانی – اسلامی را استخراج کنیم که مقبول افتد و رواج یابد؟
واقعیت این است که به دلایل مختلف بخشی از جامعه که جمعیت بزرگی را هم تشکیل میدهد، با آنچه ما میپسندیم میانهای ندارد و به سوی اموری میل پیدا کرده است که ما نمیپسندیم. در این باره تأمل در چند نکته زیر را ضروری میدانم:
اول- در سالهای قبل از انقلاب نسل جوان با وجود تبلیغات رسانهای و فرهنگ غیراسلامی ترویج شده در جامعه، به سوی ارزشهای دینی سوق پیدا کرد و تحول در درون و در جامعه را رقم زد. اصلیترین دلیلش این بود که در آن زمان پیام دین جذاب بود و متفکران مسلمان با معرفی اسلام مبارز و انقلابی و آزادیخواه و عدالتطلب و انسانی، نسل جوان را با دین و ارزشهای متعالی آن آشنا کرده بودند.
دوم- انقطاع فرهنگی و شکاف بیننسلی در جامعه ما غوغا میکند و نسل ما نتوانسته است ارزشهای مورد قبول خود را به نسل بعدی منتقل کند. ارزشهای دینی و فرهنگ ملی صرفاً در نسل با «هویت» بروز و ظهور بیرونی پیدا میکند و در عمل و رفتار آنان تجلی مییابد. از نسلی که هویت فرهنگی خود را از دست داده و قهرمانان و الگوها و ارزشها و ایدهآلهای آن تغییر کرده و دگرگونه شده، انتظار دیگری باید داشت. بخش بزرگی از نسل جوان جامعه ما از گذشته فرهنگی خودش بریده و از ما مایوس است. نسل ما با انقلاب و جنگ و ارزشهای عجین شده در آن زندگی کرده است ولی آنچه برای ما «زندگی» بود برای این نسل تازه، «تاریخ» است و هیچ پیوندی با زندگی ما احساس نمیکند. از این نسل انتظار داریم که تحت تاثیر الگوی رفتاری دیگران قرار نگیرد؟
سوم- عملکرد یک حکومت بیشترین تاثیر را در جذب یا دفع نسل جوان دارد و طبعا کارکرد یک حکومت به نام دین، میتواند گرایش به دین را در این نسل تقویت یا تضعیف کند. اگر قادر به تامین معیشت مردمش باشد و نسل جوان را از نظر حل مسائل عادی مورد نیازش اقناع کند، حتما گرایش به ارزشهای مورد قبول خود را تسهیل خواهد کرد اما وقتی نسل جوان در عمل شاهد تامین نیازهای اولیه خودش نیست و همزمان در معرض معرفی و تبلیغ الگوهای فرهنگی و سبک زندگی دیگران قرار دارد، طبیعی است که از ما فاصله بگیرد. همیشه گفتیم که اگر «مساله»های نسل جوان حل نشود، حتما به حجم «سوال»های این نسل افزوده میشود و کار جذب آنان به الگوهای فرهنگی خودی سخت و سختتر خواهد شد.
چهارم- جوانی را فاصله میان شروع بلوغ جنسی تا پایان حل مشکلات مربوط به کار و مسکن و ازدواج تعریف کردهاند و این در کشور ما یعنی بخش بسیار بزرگی از جمعیت. متاسفانه از یک طرف به دلایل مختلف شاهد بلوغ زودرس در فرزندانمان هستیم و از آن طرف، تا بعد از ٣٠ سالگی هم مشکلات اصلی جوانان ما حل نمیشود. طبعا این جمعیتی که در سن ١٢ تا ٣٢ سالگی قرار دارد، آنقدر در وضعیت کشور تاثیرگذار است که نمیتوان از آن غافل بود ولی متاسفانه نوع برخورد ما با این نسل به گونهای است که نه «دست پر» داریم و نه «روی گشاده» و به همین دلیل، بخشی از جامعه جوان ما به لجبازی و حرکتهای اعتراضی ضدفرهنگی روی آورده است و عمدا بهگونهای عمل میکند که با هنجارهای مورد قبول جامعه و بهخصوص حکومت در تعارض باشد. در این وضعیت بیتدبیری در مواجهه با این نسل هم بر مشکلات میافزاید که یک نمونه آن برخوردهای فیزیکی بیپشتوانه نظری و تجربی با معضلات این نسل است.
مختصر اینکه نسل جوان امروز ما خیلی بدشانس است. ما وقتی میخواستیم با جامعه و حکومت و مدرسه و خانواده درگیر شویم سر از کتابخانه و مسجد و محافل مبارزاتی درمیآوردیم ولی این نسل در اعتراض به وضع موجود، به سوی مسائلی میرود که پیش و بیش از دیگران، به خودش ضرر میزند و از هویت اسلامی و ایرانیاش فاصله میگیرد. با این حال، ما مقصریم یا این نسل دینگریزی که هر روز از ما دورتر میشود؟
منبع: روزنامه اعتماد