شعر زیر با عنوان «گفتوگوی شتر و خر»، سروده «حسین مهرابی» شاعر اناری است.
در میان باغ پر برگ و بری
اشتری پرسید روزی از خری:
“ای که داری آرزوی بیدهای
هیچ کس را خرتر از خود دیدهای؟”
چونکه خر بشنید با گوش دراز
عرعری کرد و سپس بگشود راز
گفت:” آری دیدهام من بارها
بین این جمعیت آدمنما
اولا؛ این صاحب من را تو باش
چونکه دارد فکر تجدید فراش
او نمیداند همان خاله قزی
داده هل، او را به چاه چل گزی
دوما؛ معتادهای شیرهخوار
خاصه آن مشدی تقی کهنهکار
آن جوانانی که نارو میزنند
با تبر از زیر ابرو میزنند
آنکه پولش گشته فردوس برین
شد فدای این خدای کاغذین
آنکه خورده مال مردم را مدام
جستجو کرده حلالش در حرام
واجبات دین خود را کرده دود
مستحب خویش را واجب نمود
مال مردم را به نسیه میخرد
پرده انسانیت را میدرد
صاحب دکان رود با التماس
تا بگیرد چک از او یا اسکناس
جمله اینها که از من برترند
من یقین دارم که از من خرترند”
چونکه خر این پتهها بر آب ریخت
جفتکی زد عرعری کرد و گریخت
****
توضیحات:
بیده: دسته یونجه خشکیده
چل گزی: چهل متری
دمب: دم