• امروز : جمعه - ۱۰ فروردین - ۱۴۰۳
  • برابر با : Friday - 29 March - 2024

روزی آید تا نبینیم روی آب

  • 05 آذر 1393 - 0:00
روزی آید تا نبینیم روی آب

با سلامی خدمت همشهریان
طنز تلخی می نمایم من بیان
واقعیت را بگویم مو به مو
با کسی هرگز ندارم گفتگو
حرف حق را گر بگفت دیوانه ای
گفت خراب گردیده اینک خانه ای
در پی حرفش نمایی جستجوی
چون حقیقت گفت علت را بجوی
با صداقت گر نمایی انتقاد
نیست توهینی به ارگان یا نهاد
انتقاد، خود عاملی سازنده است
رهگشایی بر شما و بنده است
شهر ما مجموعه ای از خانه است
طوسی بیچاره گو دیوانه است
چون نباشد خصم و کینه در میان
انتقادی گر نماید او بیان
گر غلط گفتم به شعرم یک سخن
انتقاد اکنون نما از حرف من
درد را با خویش گفتن خود دواست
درد را با غیر گفتن اشتباهست
حال دارم قصد چندی انتقاد
آنچه می گویم تراوت از نهاد
سالها بودیم ما در انتظار
تا شده شهری کنون شهر انار
اختری تابنده در استان بود
بین یزد و شهر رفسنجان بود
مشکلاتی مانده اینک یادگار
جملگی ما دیده ایم اندر انار
اشتباهی کرده ایم ما مردمان
چشم تر خواهد نماید وصف آن
چاه زدیم ما هر گزی از بهر پول
نسل آتی را زدیم اینگونه گول
آب ها را ما نمودیم حیف و میل
بی خبر از برف وباران یا زسیل
خون بهای نسل ما چون پسته شد
چاه آب از آب دادن خسته شد
چند سالی چشم به کارون داشتیم
آرزوهای فراون داشتیم
نقشه های بس بزرگی داشتیم
سینه پهن و سترگی داشتیم
فکرما گردیده بی شک چون سراب
نی خبر از برف و باران نی زآب
مادر کارون شده اینک عقیم
جای آب باشد فقط اشک یتیم
آّب الفبای وجود زندگی ست
تا زمان قحط آب هم اندکی
جای پسته می کنیم صادر ذغال
هیچ کاری نیست بهر اشتغال
خشک اگر روزی شود این آب شور
چشم ما ازدود خود گردیده کور
ساخته ایم بر خشک شهری بیدرنگ
خانه های شیک و زیبا و قشنگ
پول ها را ما نمودیم صرف آن
تا شدیم مشهور و نامی این چنان
گشته پس مشهور این شهر انار
بهر شهروندان شهری همجوا
برده ایم سرمایه را از شهرمان
کرده ایم آباد شهر دیگران
شهرها با پول ما معمور شد
پسته ما در کجا مشهور شد؟
حال برگردیم سر حرف حساب
می رسیم بر آتش و اشک کباب
گر یکی پرسید کو دارالشفاء
در جوابش می کشیم در سینه آه
بارها ما دیده ایم با چشم خویش
قلب ما زین غصه ها گردیده ریش
عده ای از مردم این سرزمین
مرده اند از لاعلاجی این چنین
این چنین گویم تورا جانا بدان
دست ما را خوانده اند این یزدیان
بی نوا گر محنتی بر جان بود
پیش دکتر جان او ارزان بود
زیر میزی را بنا ما کرده ایم
برفقیران گو جفا ما کرده ایم
دسته پولی چون نهی در زیر میز
پیش دکتر می شوی فردی عزیز
می شود دکتر به آنی در برت
می کشد دست محبت بر سرت
خواهشی دارم کنون همشهریان
ای عزیزان بزرگ و مهربان
یک اتاق از خانه هاچون کم کنی
زیر بنای شهر را محکم کنی
ساختن یک ساختمان در این زمان
می شود یک ساله در اینجا عیان
می شود دارشفای جان ما
کرده ایم بر شهر خود این سان وفا
نام خود را می نمایی جاودان
از بلاها می شوی آنگه امان
فرصتی باشد کنون ای دوستان
تا کنیم جبران هم اینک کارمان
بعداز این افکار وجدانی بود
فکر آبادی و عمرانی بود
تا جوانان را کنیم امیدوار
صنعتی سازیم کنون شهر انار
طرفه العین شود کودک جوان
کار می خواد برای کسب نان
آب ها چون رو به نابودی بود
آن زمان هم در همین زودی بود
پای صنعت چون بیاید در میان
هم به ما ماند و هم آیندگان

قدمعلی طوسی زاده اناری

IMG_0647

ثبت دیدگاه