شعری از مریم نامور شاعری اناری با عنوان «بعد از تو»
از چشمهایت ، چشمهای بیقرار افتاد
مانند سیبی ، عاقبت از شاخهسار افتاد
از سرفههای نیمه جانم میشود فهمید
بعد از تو در من اتّفاقی ناگوار افتاد
بعد از تو کم کم آسمان عادت به کوری کرد
با یک قدم از رفتنات ماه از مدار افتاد
همواره میگفتی جدایی دست تقدیر است
تقدیر ما آخر به دست ِ روزگار افتاد
در جنگ با تو ، من حریفی، سخت مغلوبم
با تیر اول ناگهان ، اسفندیار افتاد
در حجم ِ خیس ِ خاطراتم ردِّ پایت ماند
بر جان ِ من انگار ، داغی گریهدار افتاد
خاموش شد بعد از تو و من کوچهها تک تک
آری کلاغ ِ قصهمان از قار قار افتاد