• امروز : پنج شنبه - ۹ فروردین - ۱۴۰۳
  • برابر با : Thursday - 28 March - 2024

شعری از محمد گرجی؛ حسادت یا سعادت؟

  • 06 آبان 1396 - 7:12
شعری از محمد گرجی؛ حسادت یا سعادت؟

شعر زیر سرورده آقای محمد گرجی یکی از شاعران اناری است.

زلال باش در درونت تا شوی شاد
که ایزد هم کند بهر تو امداد

اگر در دیگری دیدی سعادت
خداوند را بکن شکر در عبادت

اگر دیدی چو خوشبختی زفردی
مشو برزخ برایت نیست دردی

نیازمندی بدیدی بی نیاز شد
بدان در کار ایزد رمز و راز شد

بدیدی فرد سالم در خیابان
سپاس کن ایزدی را تو فراوان

ز آرامش اگر فردی تو دیدی
مخور غم تا تو هم شاید رسیدی

اگر دیدی خوشی در قوم و خویشان
مخور حسرت مکن خود را پریشان

تو هم داری خدایی یار و یاور
عبادت کن اگر داری تو باور

سخن اکنون تو گوش کن بشنو از من
بکن اندیشه ات را صاف و روشن

قوی ایمان خود کن بی نهایت
شوی نزدیک به ایزد بی شکایت

بکن پاک نیت و رو راه ایزد
بشو تسلیم او هر چه ورق زد

توانگر در جوارت گر کند ساز
که روزی مشکلت را می کند باز

سعادت بهر هر کس می شود نور
که راحت می شود آید شبی گور

حسادت با سعادت فرق کار است
حسادت در جهنم نار و نار است

حسادت در وجودت را بریز دور
شوی راحت ز اعصابت به هر جور

بشو خیرخواه مردم در کلامت
ز نیکی یاد کنند بعدا ز نامت

سعادت گر کسی دارد زیان نیست
فقط حاسد ز گفتن در بیان نیست

چو فردی وضع مالی را خراب بود
ز بی پولی که او هم در عذاب بود

کمک را بهر او پرهیز مکن دوست
گره از کار او باز کن چه نیکوست

دعا کن تا توانگر باشه افزون
فقیری هم نباشه زار و محزون

تو ای گرجی حساب گفتی کلامت
که حاسد را نباشد خوش زنامت

 

 

ثبت دیدگاه