• امروز : جمعه - ۱۰ فروردین - ۱۴۰۳
  • برابر با : Friday - 29 March - 2024

شعر طنز زلزله در اجناس؛ شعری از محمد گرجی

  • 24 آذر 1396 - 9:55
شعر طنز زلزله در اجناس؛ شعری از محمد گرجی

شعر طنز زیر با عنوان «زلزله در اجناس»، سروده محمد گرجی یکی از شاعران اناری است.

به محفل صحبت از هر زلزله شد
به هر جابنگری چون ولوله شد

گمانم زلزله افتاده در کار
گرانی کرده مردم را گرفتار

چنان افتاده لرزه نرخ گوجه
که جیبم مثل کف بر روی موجه

چنان شد لرزه بر اندام گوجه
شدم شرمنده من در نزد زوجه

چنان زد زلزله در این خوراکی
همه هم می خرند نیستند شاکی

بکردم پیش مرغی التماسی
جوابم داده او کرد قدقداسی

بگفتم سینه و رانت ز ارباب
ز تخمت لااقل این بنده دریاب

بگفت تخمم زقیمت رفته بالا
بخر از بال و پایم را تو حالا

چه خوبست شهر ما قانون ندارد
ز قیمت هر کسی خودش گذارد

مصالح ساختمانی سکته داره
جوانان خانه کرده اند اجاره

ندارد او بخورد نان آشی
چه جوری او بخرد متر کاشی

فقیری هم شود روزها اضافه
گرانی کرده آنها را کلافه

که دخلش بیست  و خرجش گشته پنجا
فشار اکنون بیارد او به چندجا

فقیران را به زانو نیست رمق را
ز دستش رفته است انواع حق را

نداری دادرسی نیستی که راضی
اگر رفتی به دادگاه نزد قاضی

بگیر دسمت پولدار و ارباب
کند پرونده ات را نقش بر آب

گمنام زلزله در این زمانه
زده قانون ما را شد کمانه

که هرکس هر کسی گردد چو امروز
نداریم یک نفر باشد که دلسوز

نمی حرفد کسی حرف حسابی
نه قانونست نه حرفی نه کتابی

اگر بنزین رود رو به صعودی
که ماشین هم ندارد دیگه سودی

بده دوچرخه را هر دم تو ویراژ
سواری را بزن در کنج گاراژ

مسلمانی فقط نامش که باقی
چو سقفی از ترک دارد اطاقی

الا لا لا زمین لالای آرام
نشاید ما گرانی را کنیم رام

نگو گرجی سخن علیه رندان
که جا گفتی سپس هم سوی زندان

ثبت دیدگاه