• امروز : پنج شنبه - ۹ فروردین - ۱۴۰۳
  • برابر با : Thursday - 28 March - 2024

غزل مثنوی یلدا از محمدحسن مرتضوی

  • 30 آذر 1396 - 8:41
غزل مثنوی یلدا از محمدحسن مرتضوی

غزل مثنوی یلدا از محمدحسن مرتضوی، شاعر امینشهری

یک خواب خوش انار و ما هم یلدا
بر تارک ماه عکس او شد پیدا
هر شب که به آرزوی عکسش بر ماه
سر میزد از آسمان تارم فردا
او چهره عشق بود دختر خوران ماه
ماه بانوی دهر رقص کنان بودا
تا ماه شبی ستاره می چید از شب
ناهید مرا کرد به کامی اهدا
هر لحظه غمش به سینه زخمی نو بود
دردا دردا دردا دردا
اینجا منم و شبی فراموش شده
خونم به جگر مانده هم آغوش شده
اینجا منم و پلنگ زخمی در باد
چنگال من و تو قرص ماهی در یاد
اینجا منم و شکست هایت در آب
آن نور تویی سایه من هم در خواب
نه جرات جام است و نه شلیک عزیز
شمع تن من شده چه تاریک عزیز
در بالش بی سرم چه مدفون شده است
غم نامه این شبم چه غم خون شده است
از داغ غمت چه منزوی ها خواندم
مثل علمی به پشت غم جا ماندم
تو دختر گیسوی کمندی یلدا
از عمق شبم فقط توماندی یلدا
حالا من و مرمرین حوض ماهی
ته ماند سیگار به روی آهی

ثبت دیدگاه