• امروز : جمعه - ۱۰ فروردین - ۱۴۰۳
  • برابر با : Friday - 29 March - 2024

شعری از علیرضا سیدی؛ سهمی نداری باز انگار از بهارِ شهر…

  • 29 اسفند 1396 - 7:17
شعری از علیرضا سیدی؛ سهمی نداری باز انگار از بهارِ شهر…

شعری از علیرضا سیدی، یکی از شاعران اناری

ای سبزه ی پژمرده…آه…ای ماهیِ قرمز
سهمی نداری باز انگار از بهارِ شهر…
شرمنده ام از هق هقِ بی وقفه ی شبهات…
ای اشکهایت گم شده در گیرودارِ شهر…

دل کندی امّا سالهاست…از دلخوشی هایت…
از سالِ نو …از عیدِ نو…از هفت سینِ تلخ…
هر روز میمیری بیاد خاطراتی که…
تقدیر آوردش میانِ…نقطه چینِ تلخ….

زل میزنی به خواهرت…که درد شد دنیاش
زل میزنی به مادرت…..به اشک هایی که…
هی آه پشتِ آه…بینِ ((یا مقلب)) هات…
حتی امیدت…ناامید است از خُدایی که…

شرمنده ام… از ماتمِ دنیایِ بی رحم ات!
ازاینکه اشک ات سوژه های عکسِ مردُم شد!
از بارِ سنگینِ نگاهی که نمک بر زخم….
از کودکی ات که …کنارِ چهارراه گُم شد!

من را بزن…من را کمی نفرین بکن لطفاً…
از پیش ِ دردت بی تفاوت رد شدم…هر روز
سرگرمِ دنیایم شدم آنقدر… یادم رفت…؛
میسوزد این دنیات در دستانِ غَم…هرروز

شرمنده ام که سالِ نو تحویل شد با بغض؛
شرمنده…تنها درد…سهمِ تو ازین عید است…
خیلی دلت میخواست که مادر بخندد…آه…
انگار خنده قرن هاست از خانه تبعید است…

میمیری از تلخی هر ((عیدت مبارک باد))

 

ثبت دیدگاه