• امروز : پنج شنبه - ۹ فروردین - ۱۴۰۳
  • برابر با : Thursday - 28 March - 2024

شعری از یک شاعر اناری؛ نبرد رستم در ابان

  • 25 اسفند 1392 - 0:05
شعری از یک شاعر اناری؛ نبرد رستم در ابان

یکی از شاعران شهرستان انار، شعری ارسال کرده که به شرح زیر است:

نود را دو سالی گذر کرده بود

زمانی که چله سفر کرده بود

فرود امد از شهر زابلستان

چو رستم به شهری که نامش ابان

چو کاردش زنی خون نیامد ز او

به سختی فرو خورد رستم خدو

به رخشش چنین گفت سودای دهر

برو بی امان سوی شورای شهر

به شورا درامد یل سیستان

چنین گفت سخن به آن دوستان

که گفتت عوض کن چنین شهردار

زدستش مگر برنیامد چو کار

مگر شهرتان زیر و رویش نکرد

به نیکو تلاشی نکویش نکرد

و اکنون چنین شهرداری جوان

گزیدید جایش که باشد چسان ؟

خدایت کند کو کند کار او

بباشد چو قبلی رئیسی نکو

بسازد ابان را که لایق شود

به مردم سخنهاش صادق شود

کشم دست یاری به رخسار او

گرم دست مردم بگیرد نکو

زشورا به رانندگی تاخت کرد

چنان کس دگر نارسیدش به گرد

به مشتی گران درب آنجا درید

بگفتا چرا تابلو  بد  زدید ؟

مگر شهرتان جای گشتن نداشت

که رو بر کمربند عابر گذاشت ؟

مسافر در این بوم و بر گر رود

به شهرش کمی نان کرنو  برد

چو خندان ببیند کمی پسته را

به شادی کند شاد تن خسته را

به این شهر و ارگش گذر گر کند

شبی را به زائر سرا سر کند

برو کن عوض تا پسین آن نشان

رود نام این بوم و بر بر زبان

سپس پا به زین کرد و او وانگهی

بیامد به نزدیک دانشگهی

بدیدی چنان جاده پر پیچ و خم

که رخشش بگفتا کجا می روم ؟

بزد نعره رستم چو شیری غمین

بگفتا به گردون چه راهیست این ؟

چرا واژگون گشته این زانتیا

و بینم که چپ گشته اسکانیا ؟

مگر جان ادم پشیز است و کاه

که بینم چنین پیچ و در پیچ راه ؟

گمانم که سهراب اینجا بمرد

واسفندیاری  تنش  را ببرد

عجب از ابانی که نامش عزیز

عجب از غمش را نباشد گریز

در این بوم و بر مردمی خوش نشان

چرا اینچنین گشته دورانشان

من ان هفت خان پشت سر کرده ام

از این خان هشتم حذر کرده ام

به زانو در اورده  این خان سخت

در این خان نه جانی بماند نه بخت

خدا را مگر چاره ای ساز کند

دری روی این بوم و بر باز کند

شعر از حسین (راوی)

ثبت دیدگاه