یکی از مخاطبان انارپرس به نام “حسین” شعری ارسال کرده که به شرح زیر است:
قدم میزدم روزی اندر صحرا و باغ
بدیدم گوش درازی که نامش بود الاغ
بدو گفتم ای که عاشق جو و بیدهای
آیا خر تر از خود را دیدهای؟
با غضب رو کرد به من آن گوش دراز
و سخن را چنین کرد آغاز
آن جوانی که به دست دارد پایپ و شیشه
آیا او خرتر از من نمیشه؟
دچار اوهام هست او همیشه
گهی مات و گهی هم کیشه کیشه
ز سخنرانی بیجا و روده درازی
با عمر خود و دیگران میکند بازی
به این خرها بگو که الاغ گفته است
درون پایپ چه سختیها نهفته است
اگر دیدم جوانی دارد شیشه و پایپ
این پیغام را برایش میکنم تایپ