• امروز : پنج شنبه - ۹ فروردین - ۱۴۰۳
  • برابر با : Thursday - 28 March - 2024

شعری از یک مخاطب

  • 24 تیر 1393 - 0:10
شعری از یک مخاطب

یکی از مخاطبان انارپرس، شعر و متنی را ارسال کرده که به شرح زیر است:

 بگفتا پدر با کمال جدل
که من آبرو دارم اندر محل

چرا گشته ای با دوصد یار بد
که خوردت دهند جمله افکار بد

مکن تیز و نازک دو ابروی خویش
چرا سیخ سیخ کرده‌ای موی خویش

گمان کرده‌ی گشته‌ای چون پری
چکارت کنم که هنوزم خری

شدی در شب امتحان گرم چت
نباشد بجز خاک و گچ در سرت

رها کن تو این دخت همسایه را
دماغ تیزِ رژ بر لبِ ضایع را

چو  شوهر در این مملکت کیمیاست
که اینترنتی زن گرفتن خطاست

پدر را مکن ضایع از بهر او
به درست بپرداز و دانش بجو

در این هشت ترم ای خُل بی حواس
فقط هشت واحد نمودی تو  پاس

من از جیب عمت سپه چک زنم
که شهریه ترمهایت دهم

به قبض موبایلت نگه کرده‌ای
پدرجد من را درآورده‌ای

نباشد به جز دردسر این پسر
که جز گچ ندارد به سر این پسر

… و اما دخترهایی که میگن پسرا آزادن بدونن که…

پسر بودن یعنی فقط تا آخر دبستان بابا و مامان پشت سرتند بعدش جامعه بزرگت می‌کنه
پسر بودن یعنی فقط یک سال وقت داری کنکور بدی
پسر بودن یعنی آزادی ای که از اول تا آخرش مسئولیته و حصار
پسر بودن یعنی اگه خدایی ناکرده جنگ شد گوشت تنت سپر ناموسته
پسر بودن یعنی سگ دو زدن دنبال یه لقمه نون که جلو زن و بچه‌ات کم نیاری
پسر بودن یعنی شب عید لباس نخری که دخترت واسه خرید عید هرچی دوست داره بخره
پسر بودن یعنی بی پول عاشق نشی
پسر بودن یعنی حرف‌هایی که می‌مونه توی دل
پسر بودن یعنی مرد که گریه نمی‌کنه
یه سلامتی هر چی پسر با غیرته بزن لایکو

 

از طرف: جواتی

ثبت دیدگاه