• امروز : جمعه - ۱۰ فروردین - ۱۴۰۳
  • برابر با : Friday - 29 March - 2024

تصویری دردناک از آینده: تبدیل باغات پسته به موزه عبرت نامهربانی با طبیعت

  • 10 اردیبهشت 1393 - 0:01
تصویری دردناک از آینده: تبدیل باغات پسته به موزه عبرت نامهربانی با طبیعت

تصور کنید که به یک قرن آینده سفر کرده اید. در مسیر جاده یزد به کرمان در حرکت هستید. از قلعه شمش عبور می کنید. سمت راست جاده تابلو بزرگی می بینید که بر روی آن نوشته شده است، به موزه عبرت نامهربانی با طبیعت خوش آمدید، وسعت به بزرگی شهرستان های انار و رفسنجان.

در کنار تابلو توقف می کنید. نوشته های تابلو را مرور می کنید. اینجا روزگاری نزدیک به ۱۴۰۰ چاه آب کشاورزی فعال و محل کاشت بیش از ۱۰۰ هزار هکتار باغ پسته بوده است. نامهربانی مردمانش با طبیعت و برداشت بی رویه از آب های زیر زمینی، چاه ها را خشک و بی استفاده و منطقه را به کویری لم یزرع تبدیل کرده است.

حالا دیگر هیچ درخت پسته ای را در اینجا نمی بینید. روزی دریاچه ای به طول و عرض تقریبی ۱۴۰ و ۳۰ کیلومتر در زیر زمین این دو شهرستان واقع شده بود. الان دیگر خبری از آن دریاچه عظیم آب شیرین نیست.

با خود فکر می کنید که مگر می شود؟ چگونه قومی با خود و نسل آینده خود چنین کردند. هر چه به ذهن خود فشار می آورید نمی توانید صورت چنین انسان هایی را متصور شوید. انسان هایی طمع کار با چشمان خونی، ابروهای پر پشت و چهره ای غضبناک؟ آیا چنین انسان هایی بوده اند که با طبیعت چنین رفتاری کرده اند؟

کنجکاو می شوید تا از این موزه عبرت بازدید کنید. محلی را می بینید که عده ای از مردم تجمع کرده اند و راهنمای تور در حال توضیح دادن است. چنین می گوید، این قوم غارتگر طبیعت، یکی از کارهایی که می کردند برداشت مخفیانه آب از سفره های زیر زمینی بوده است. اینجا محل یکی از لوله های آبی است که از زیر خاک عبور کرده و به دور از چشم ماموران دولت و به طور مخفیانه آب را به باغ منتقل می کرده است. با دست به لوله اشاره می کند و می گوید گذر زمان و باد و طوفان این لوله ها را از زیر خاک بیرون آورده است. در کنار این لوله تابلویی می بینید که روی آن نوشته شده است یکی از راه های غارت منابع آب این لوله های مخفی بوده است.

به مسیر خود ادامه می دهید. ستون سنگی بزرگی را می بینیند که روی آن یک شیر فلکه گذاشته شده که داخل آب بند آن سوراخ شده است. در جای دیگر اتاقک زیر زمینی را می بینید که داخل آن چرخ های حفر چاه گذاشته شده است. بر دیوار این اتاقک ها چشمت به نوشته ای می افتد، “یادگاری عبدالغنی و گل محمد فرزندان راستین افغانستان که در اینجا و به دور از چشم ماموران پاسگاه برای چاه کار می کندند (گالری می زدند)، یاد عبدالرحمان به خیر که در اثر اتصالی کابل برق در این چاه کشته شد”.

در محل دیگری، آثار باقیمانده از کنده های درخت نشان داده شده است که تابلوهای عکس رنگی از درختان عظیم پسته اکبری با خوشه های پردانه قرمز رنگ را نشان می دهد که روزگاری در اینجا خودنمایی می کرده اند. به راه خود ادامه می دهید. از پل قطار می گذرید. در محل دیگری چشمت به جمعیتی از بازدیدکنندگان می افتد که اطراف یک گودال دود زده ایستاده اند.

راهنما به آنها توضیح می دهد که این یک نمونه از کوره های زغال سازی از درختان پسته بوده است. بازدیدکنندگان متعجب و دست به دهانی می بینید که زیر لب می گویند یعنی می شود که چنین انسان هایی نیز وجود داشته باشند. انسان هایی که دریاچه را به جنگل، جنگل را به زغال و زغال را به دود و خاکستر تبدیل کنند و دیگر هیچ؟

به مسیر خود ادامه می دهید به شهر رفسنجان می رسید. ساختمان قدیمی می بینید که تابلو بزرگی کنار آن نصب شده و روی آن نوشته است. اینجا روزگاری بزرگترین تعاونی تولیدکنندگان پسته دنیا بود. تعاونی که در روزهای پایانی شهریور و مهرماه هر سال شاهد صف های چند کیلومتری وانت های خارجی مملو از پسته بود. پسته هایی که به عنوان بهترین محصول دنیا به تمام قاره ها صادر می شد. الان تبدیل به ویرانه ای عبرت آموز شده است. در این میان چشمت به یکی از مسئولین موزه می افتد. از او می پرسید منظور از ایجاد این موزه چیست؟ می گوید، این موزه بین المللی ایجاد شده است تا برای آموزش کشاورزان تمام دنیا استفاده شود. دولت ها برای اینکه کشاورزان خود را از سرنوشت برداشت غیر قانونی از منابع آب مطلع کنند برای بازدید به این موزه می آورند. هیچ جای دنیا چنین مجموعه ای از ظلم به طبیعت به صورت آشکار و یکجا جمع نشده است. با خود فکر می کنید، عجب، چگونه اجداد و گذشتگان ما امروز به مایه عبرت دیگران تبدیل شده اند؟ آیا نمی شد که چنین نشود؟

 سوره حج آیه ۴۵

‏”چه بسیار شهرها و آبادیهائی که آنجاها را نابود کرده‌ایم، و به سبب ستمگری ( ساکنانشان ) فرو تپیده و برهم ریخته است، و چاههائی که بی‌استفاده رها گشته است، و کاخهای برافراشته و استواری که بی‌صاحب و متروک مانده است.”‏

 دکتر محمد عبدالهی عزت آبادی

ثبت دیدگاه