محمدرضا نسب عبداللهی: دکتر نرگس باقری دکترای زبان و ادبیات فارسی خود را از دانشگاه تهران اخذ کرده و استادیار زبان و ادبیات فارسی است. وی در سال ۱۳۹۰ برگزیده جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی در بخش “کودک و نوجوان” شد.
از دکتر باقری تاکنون چندین کتاب منتشر شده است. همچنین مقالات تخصصی متعددی از این نویسنده، شاعر، منتقد و پژوهشگر ادبیات داستانی در نشریات پژوهشی داخل و خارج از کشور منتشر شده است. برخی از آثار او عبارتند از زنان در داستان، باران را چه جوری ببافم، نمکو، یک پرتقال کال کوچولو، سوسکچه و برق برقی و مجموعه شعر از هزاره ی ترنج که از سوی انتشارات مروارید منتشر شده است.
انارپرس با دکتر باقری، عضو هیات علمی دانشگاه ولیعصر (عج) مصاحبهای انجام داده که متن کامل آن در زیر آمده است.
در مصاحبههای قبلیتان خواندم که ورودتان را به عرصه شاعری محدود به دوره خاصی نمیدانید. میخواهم از شما بپرسم زادگاهتان انار چه نقشی در راهی که اکنون هستید، داشته است؟
پیش ازین در مصاحبهای که در دست چاپ است در مورد نقش جغرافیا و محیط دوران کودکی گفتهام. برای من شعر از همان تصاویر و آواهای کودکی شروع شده است. آنجا هم گفتهام داشتن چنین کودکیای شانس هر کسی نیست. زندگی با گیاهان و طبیعت و تصویرهای شاعرانهای چون مزرعه های آفتابگردان، پنبه، درختهای سنجد، بازی کردن در جوهای مرطوب که برگ و گل با خودشان میآورند. شنیدن صدای نقشخوانی از پشت دارهای قالی. زندگی زیر نور سبز امامزاده و تماشای این نور در غروبها، همه اینها در شعر و ساختن دنیای ذهنی آن نقش دارند. در شعرهای من میتوان ردّ پای کودکیها و محیط زندگیام را پیدا کرد. حتی الان به یاد شعری افتادم که فرم آن را از یک آیین بسیار قدیمی که در انار اجرا میشده است گرفتهام. برایم تعریف کردهاند که وقتی باد شدید میآمده زنان دو دسته می شدهاند و یک عدهشان میگفتند: کجا میرین؟ و زنان گروه دیگر جواب میدادند: میریم به داد از دست باد و دوباره زنان دسته اول میگفتند: نرین به داد، میافته باد! و اینطوری باد را میترساندهاند. این آیینها سرشار از ایده هستند.
در جایی گفتهاید کتاب “پشت پنجرهای که شیشه نداشت”، مجموعهای از چند داستان کوتاه است که در فضای بومی میگذرد، آیا این کتاب در فضای انار میگذرد یا موضوع چیز دیگری است؟
بله مربوط به دنیای بچگی من و برخی از سنتها هستند. مثلا یکی از آنها در عین اینکه قصه خود را دارد، رسم قدیمی “بویی کردن بچه” هم در آن آمده است. همان که گل محمدی زیاد جمع میکنند و بچه را زیر گل میخوابانند تا به بو عادت کنند و بعد از آن سر درد نگیرد. با همکاری اداره فرهنگ و ارشاد انار، کارگاه داستاننویسیای در انار برگزار میشود و من همیشه تاکید میکنم که نباید از محیط اطراف و سوژههای آن غافل شد. سر کلاسهایم هم همیشه میگویم که قدر کلمات محلی، لالاییها، دوبیتیها و قصههای قدیمی را بدانید. اینها هویت ما هستند و باید به نسلهای بعدی منتقل شوند.
نوشتن برای کودکان و از کودکان چه حسی دارد؟
نوشتن کار سختی ست، برای کودکان نوشتن سختتر است، چرا که باید مخاطب را هم بشناسی و بتوانی طوری بنویسی که حوصله کند و بخواند یعنی علاوه بر نکاتی که برای بزرگسالان رعایت میکنی باید موارد دیگری را هم رعایت کنی. اما این کار بسیار شیرین است. ورود به دنیای کودکان روح را بزرگ میکند. برای من تجربه زیبایی است و چون به تازگی درین مورد دلگرمتر هم شدهام قصد دارم به امید خدا به طور جدیتر و خیلی حرفهای تر از سابق آن را دنبال کنم.
چه کتابهایی در دست انتشار دارید؟
در حال حاضر سه داستان به نامهای گیسو طلا رفته بود، میروم اسم امروزم را پیدا کنم، کلمههایم رفتهاند شمال را در حوزه کودک و نوجوان زیر چاپ دارم. مجموعه شعر دومم هم آماده چاپ است.
و سخن پایانی…
برای مردم سلامتی و شادی آرزو میکنم. برای جوانان و کم سن و سالترها شادی روز افزون و امید به زندگی را. دوست دارم نا امید نباشند و به رویاها و آرزوهایشان فکر کنند. اعتماد به نفس و جرات پیگیری خواستههایشان را داشته باشند. خوشبختی در درون آنهاست. امیدوارم در کنار زندگی مرفه مردم و در خانهها کتاب هم باشد و بچهها با کتاب بزرگ شوند. در شهر محافل ادبی برگزار شود و حافظ و فردوسی و غیره مورد توجه قرار گیرند. بزرگترها با جاهطلبی خودشان و عدم آگاهی، بچهها را مجبور به انتخاب رشته خاصی نکنند و مسولان درین زمینه بچههای ضعیف را به رشتههایی چون ادبیات و علوم انسانی نفرستند. این رشتهها زیربنای فکری و فرهنگی ما هستند و با اندیشههای فلسفی و دینی ما آمیختهاند.
و در آخر تشکر از همه آنها که زندگی را زیباتر می کنند. آنها که به استعداد ما گرما میبخشند، بزرگترین خورشیدهای جهانند.