• امروز : پنج شنبه - ۹ فروردین - ۱۴۰۳
  • برابر با : Thursday - 28 March - 2024

درد یعنی توی سفره اشک و آه، دور سفره بچه‌های بی‌گناه

  • 01 مرداد 1392 - 0:01
درد یعنی توی سفره اشک و آه، دور سفره بچه‌های بی‌گناه

شهرستان انار رتبه دوم پس‌انداز در بانک‌های استان کرمان را به دست آورده است اما چه سود که این سرمایه‌ها در مسیر تولید قرار نگرفته و دردی از دردهای شهرستان را حل نکرده است. در این شهرستان چه بسیار پدران و مادرانی که به دلیل مشکلات مالی، شرمنده فرزندان خود هستند و گویا کسی هم نیست که درد آن‌ها را درک کند.

برخی از مسئولان فراموش کرده‌اند که باید سرمایه خیرین را به سمتی هدایت کنند که منافع و خیر عمومی و خداپسندانه درآن باشد و از کار فروبسته مردم گره‌ای باز کند.

برخی کار خیر را فقط در مسجدسازی و کارهای مثل این می‌دانند و بندگان محتاج خدا را فراموش کرده‌اند.

این‌ها درد است، دردی جانکاه و عمیق که به دل هر انسانی آتش می‌زند… برخی فراموش کرده‌اند انسانیت را…

شعر زیر را که سروده یکی از شاعران اناری است، با هم می‌خوانیم:

موضوع انشا: “درد”
زنگ انشا بود و سامان باز کرد
دفترش را مشق خود آغاز کرد
بچه ها موضوع انشا درد چیست
از کجا می اید و همراه کیست
درد یعنی گوشی بی اعتبار
ان طرف بابای من در انتظار
درد یعنی خانه مان شش خوابه نیست
پای مرغ سفره یک نوشابه نیست
درد یعنی بی رفیقی تا شمال
توی ویلا مانده باشی خسته حال
درد یعنی شام دیشب سرد بود
بخت بد نوشابه دیشب زرد بود
درد یعنی خواهرم امسال نیست
رفته خارج مادرم خوشحال نیست
درد یعنی مادرم درمانده است
جنس بابا توی گمرک مانده است
ای معلم شد تمام انشای من
درد بی درمان و واویلای من
ناگهان اقا صدا زد مرتضی
تو بخوان انشا برای بچه ها
زنگ انشا مرتضی غمگین وسرد
دفترش را پیش رو اماده کرد
بچه ها موضوع انشا درد چیست
از کجا می اید و همراه کیست
درد یعنی بوی ریحان و کباب
درد یعنی شرم بابا بی حساب
درد یعنی توی سفره اشک و آه
دور سفره بچه های بی گناه
درد یعنی سفره شان آماده بود
قیمه ی همسایه جا افتاده بود
بوی قیمه بغض بابا را شکست
حاصل بغضش به رخسارش نشست
درد یعنی چشم بابا خیس بود
پاسخ مادر به خواهر هیس بود
درد یعنی اشک مردی خسته تن
دست مادر بر سر بابای من
لحظه ها آن لحظه بی پایان نبود
خوردن بغض گلو آسان نبود
درد یعنی از غم بابای سرد
مادرم در زیر باران گریه کرد
درد یعنی پنجره بی شیشه بود
سوز سرما خواب خواهر را ربود
درد یعنی دفترم برگی نداشت
مادرم سر روی زانو می گذاشت
باز خواهر کوک کفشش باز بود
مرهم مادر برایش ناز بود
درد یعنی خواب شب با قرص خواب
پشت هم کابوسهای بی جواب
درد یعنی خانه مان دلگیر بود
از چه بابای جوانم پیر بود
سهم بابا یک بغل دلواپسی
یک سبد غمناله های بی کسی
لقمه اشکی تکه آهی هست او
نقش حسرت خط به خط در دست او
دست خالی بی صفایش کرده بود
مرگ خود بابا هوایش کرده بود
عاقبت بابا پری زد پر کشید
طعم تلخ آرزویش را چشید
یاد بابا اشک مادر ماند و من
سفره ماند و کفش خواهر ماند و من
بوی ریحان و کباب و قیمه ها
قرص خواب و برگ دفتر ماند ومن
مادرم با گریه هایش همچنان
زیر باران دست بر سر ماند و من
سفره خالی کاسه خالی خانه هم
سرنوشتی این چنین شر  ماند و من
شد تمام انشای من آقا ولی
یاد بابا اشک مادر ماند و من

“”شعر از حسین “”

ثبت دیدگاه