محمدرضا نسب عبداللهی: دکتر فرشید خدادادیان را چندین سال است که از نزدیک میشناسم. دوستی من و این استاد دانشگاه به چند سال قبل بر میگردد. چند روز قبل به دکتر خدادادیان پیشنهاد دادم که در مصاحبهای کوتاه با انارپرس شرکت کند و او نیز با همان خونگرمی همیشگی که در وی سراغ داشتم، این دعوت را پذیرفت که جای دارد از این فرهیخته گرامی قدردانی کنم.
دکتر فرشید خدادادیان دانش آموخته رشته تاریخ است. وی مولف، پژوهشگر و مدرس دانشگاه و “عضو پژوهشگاه تاریخ و فرهنگ اقوام دستیاری ویژه ریاست جمهوری در امور اقوام و اقلیت های دینی و مذهبی” و دانش آموخته حل منازعه و حقوق اقوام و اقلیت های دینی و مذهبی از مدرسه ایرانی دانشگاه جورج میسون امریکا است.
دکتر خدادادیان صاحب امتیاز و مدیرمسئول ماهنامه میراث پارس و مدیر پایگاه اطلاع رسانی الکترونیک زاگرسیان ایران است.
این فعال سیاسی اصلاح طلب در دوران انتخابات ریاست جمهوری دبیر کمیته روزنامه نگاران و نویسندگان زاگرس تبار ستاد انتخاباتی دکتر روحانی را عهده دار بوده و هم اکنون نیز عضو مجمع مشورتی توسعه استان تهران است.
در مصاحبه ای که با دکتر خدادادیان داشتم از او در خصوص موانع دموکراسی در ایران پرسیدم که حاصل آن در زیر آمده است.
جناب آقای دکتر بیش از یک قرن از تلاشها در کشورمان برای برقراری دموکراسی میگذرد اما با توجه به اینکه ما تجربههای بشری سایر ملل را هم در اختیار داریم اما همچنان به دموکراسی دست نیافتهایم. واقعا چرا؟
با سلام به شما و مخاطبان ارجمندتان؛ موانع استقرار دموکراسی در ایران بحثی مفصل و چند سویه است و تاکنون آثار ارزشمند تحلیلی متعددی نیز در این زمینه منتشر شده است.
فارغ از اینکه ما چه تعریفی از دموکراسی داشته و داریم و تعریف ما از دموکراسی چقدر با مدل استاندارد پذیرفته شده جهانی مطابقت داشته باشد، من دو عامل اساسی را در عدم استقرار واقعی دموکراسی در ایران موثر میدانم.
نخستین عامل به باور من انگاره اساطیری و باور فرهنگی باستانی“فره ی ایزدی” است.
انتقال قدرت در ایران باستان را چه در حلقه انتقال قدرت و پادشاهی نقش بیستون ببینیم و چه به شکل انتقال قدرت در کارنامه اردشیر پاپکان، به هر حال تکلیف انتقال قدرت در باور اساطیری و باستانی ایران و ایرانیان را مشخص کرده و هنگامی که طبقهبندی و کاست در جامعه ایرانی حتی انتقال جایگاه فرد (ولو با داشتن توانمندی) را از طبقه کفشگر به طبقه دبیران مسدود و محدود کرده، نباید انتظار داشتن ریشههای تاریخی در این زمینه را داشته باشیم.
اتفاقا بعد از آن نیز همین باور و نگاه سلسله النسبی و ظلالهی بودن پادشاهان و حاکمان بوده که در طول تاریخ بلند ایران همواره از ایجاد یک جمهور واقعی جلوگیری بعمل آورده و طبیعی است هر چقدر یک پدیده ی دموکراتیک دیرتر آغاز شود،دوران تمرین و استقرار کامل آن نیز دیرتر خواهد بود.
به همین دلیل تصور میکنم تجربه یکصد و چند ساله پارلمان داری در ایران در مقابل دوران چند هزار ساله ی پادشاهی به واسطه “فره ی ایزدی” و “ظل الله بودن حاکمان متاخر” آنقدر کم است که نمیتوان برای تغییر آن باور کهن، انتظار معجزه از آن را داشته باشیم.
دومین عامل عدم استقرار دموکراسی در ایران را نیز “نفت”میدانم.
در تقارنی قابل توجه استقرار مشروطه در ایران با اکتشاف نفت در کشورمان همزمان است. در همان ایام بود که صدای گلوله های توپ لیاخوف روس با صدای ضربههای مته حفاری رینولدز انگلیسی در مسجدسلیمان برای کشف نفت، سمفونی نامتجانس سرکوب مجلس نوپا و غارت معادن نفت کشور را کوک کرد تا بعد از آن هر حاکمی که بر سر کار میآمد دو وظیفه عمده برعهده داشته باشد. نخست هماهنگی و تابعیت برای بهرهبرداری از منابع نفتی توسط کمپانی و دوم استبداد برای تحکیم پایههای خود تا ایفاگر وظیفه نخست باشد.
شاهان سایه خدا بر روی زمین بودند و خداوند برای تحکیم پایههای قدرتشان درآمدهایی هرچند ناچیز از نفت را نیز ارزانی داشته بود و دیگر نیازی به شنیدن حرف و تامین نظر مردم نبود.
مردم رعایا و نوکران حاکم بوده و سایه خدا بر روی زمین بر جان و مال و ناموس ایشان وکالت الهی داشت! پیش از آن حتی شلیک گلوله میرزا رضای کرمانی بر سینه ناصرالدین شاه نیز نتوانسته بود از هیبت و شوکت نمایندگان خدا بر روی زمین بکاهد و پهلوی نیز که جایگزین قاجار شد،گرچه نخست به تحریک روشنفکران زمزمههای جمهوریت بلند شد اما همان روشنفکران نیز به فاصله کوتاهی معترف شدند که “امیدی جز به سردار سپه نیست”!؟
در ادامه نفت ظاهرا ملی شد اما حقیقت این بوده و هست که نفت هیچگاه در این مملکت ملی نشد. بلکه حکومتی شد و باز هم بینیازی حاکمان از مالیات مردم و طبیعتا از رای و نظر مردم.
دولتهای نفتی یکی پس از دیگری سرکار میآیند و شیر نفت هم باز است و سجده شکر نعمت هم گسترانیده. دیگر چه نیازی به دموکراسی و مردم.
دولتها نیازی به مالیات مردم ندارند و بینیازی هم مقدمه بیمسئولیتی است. فارغ از حرفهای قشنگ و ژستهای سیاسی، “شیر نفت مسیری متفاوت از شور مردمی را طیمیکند” و در این مسیر دوگانه نیاز به شور و شورا گرچه در ظاهر باید اصل باشد اما دو سوی شورا از پایگاه و وزن یکسانی برخوردار نیستند…
این بحث بسیار مفصل و طولانی است و اینجا و به اختصار باید بگویم که “فره ی ایزدی” و “نفت” دو مانع تاثیرگذار در استقرار دموکراسی در ایران هستند و برای رفع این موانع باید کار فرهنگی و کارشناسی بلند مدت انجام داد.
شما از دو عامل نفت و فره ایزدی به عنوان موانع دموکراسی نام بردید. نقش مردم در این میان چیست؟ آیا مردم و افراد جامعه ما در خلق نهادها و تصمیمسازیهای ضد دموکراسی نقش ندارند؟ به عبارت دیگر آیا ایرانیان با همه ویژگیهایی که در آنها سراغ داریم مانند منفعت طلبی افراطی، سمبل کردن کارها به جای انجام اصولی کار، عدم رعایت حقوق یکدیگر و … خود یکی از موانع جدی دموکراسی نیستند؟ به هر حال آنها که بر کشور حکمرانی میکنند از سیاره دیگری نیامدهاند و از میان همین مردم هستند.
البته برای مردم در خلق نهادها و تصمیم سازیهای ضد دموکراسی نقشی به عنوان فاعل بلاواسطه نمیبینم اما طبیعی است که فقر،جهل و تعصب در فرایند ایجاد تشکلهای ضد دموکراتیک موثر بوده و هستند و از قرون وسطی تا امروز همین سه عامل بوده که گروهی از خود مردم را در مقابل ایده مردمسالاری قرار داده است. اتفاقا تکیه من بر “فره ایزدی” به این دلیل بود که این باور مردمی بوده و خود مردم باور داشتهاند که باید رعیت پادشاهی باشند که “فره ایزدی” خود را از ایزد متعال گرفته و به این رعیت بودن افتخار میکردهاند.
نفت نیز همین مردم را آمادهخواه و اسرافگر و در بسیاری از موارد بیمسئولیت بار آورده. برای همین است که مثلا در نظام مالیاتی کشور از دیرباز راههای فرار مالیاتی از راههای الزامآور پرداخت مالیات به مراتب بیشتر بوده. یادمان باشد حقوق شهروندی ضلع دیگری را در کنار خود دارد بنام وظایف شهروندی.
“من مالیات میدهم پس حق دارم بپرسم”، جملهای است که به کرات از زبان مردم کشورهایی که با نظام مالیاتی زندگی میکنند، شنیده میشود. در مقابل “من نیازی به مالیات مردم ندارم، پس به آنها پاسخگو هم نیستم”، فکری است که در ذهن هر حاکمی ممکن است خطور کند.
حاکمان مستبد ایران البته در زمانی که وجود داشتند،با همین انگاره خود را از پاسخگویی به مردم بینیاز میدیدند.
«توهینهای کلیشهای، رفتارهای نژادپرستانه، برتری جویی، منفعت طلبی افراطی، قانون گریزی، فساد اداری و دروغ» از جمله مسائل جدی و نگران کنندهای است که جامعه ما گرفتار آن است. با چنین جامعهای آیا میتوان انتظار داشت مثلا مجلسی بر سر کار آید که منافع ملی و پیشرفت کشور را دنبال کند؟
متاسفانه در سپهر سیاسی ما بسیاری از این موارد که اشاره کردید به عنوان مکانیزمهای سیاسی و خصوصاً انتخاباتی کاربردی فراوان دارند.
طبیعی است که با چنین رویکردی در حوزه سیاسی نباید انتظار خروجی مثبتی داشته باشیم. مهمتر از این موارد اما “نبود احزاب” و “نداشتن تربیت حزبی” در بین فعالان سیاسی ماست.
بسیار پیش آمده که فرد تا زمانی تابع حزب بوده که خودش کاندیدا باشد و به قیمت ضایع شدن و حذف از عرصه سیاست نیز حاضر نشدهاند به نفع هم حزب یا هم گروه خود که از اقبال بیشتری برخوردار بوده کنار بروند.
شاید همان حس برتری جویی یا منفعت طلبی باشد که شما در سوالتان به آن اشاره کردید. اما اگر دو طیف اصلی سیاسی کشور بتوانند به یک رفتار همگرایانه و منطبق بر اصول و متد حزبی برسند آنگاه میتوان به مجلسی امید داشت که منافع ملی و پیشرفت کشور را دنبال کند.
در تفکری که خود و دوستانم بدان باور داریم، یعنی تفکر اصلاحات، آرزوی فعالانه ما این است که شورای هماهنگی جبهه اصلاحات به یک جمعبندی درست و دقیق برسد و همه باورمندان به این روش و منش نیز از تصمیمات شورای هماهنگی تابعیت کنند تا نمایندگان واقعی مردم با حداکثر آرا به مجلس راه پیدا کنند،نه اینکه در فضای سرخوردگی مردم و قهرشان با صندوقهای رای، افرادی با حداقل رای عنوان نمایندگی مردم را غصب نمایند و بعد با رمالی و جنگیری بخواهند مملکتداری کنند و منافع ملی را به خطر بیندازند.