• امروز : جمعه - ۳۱ فروردین - ۱۴۰۳
  • برابر با : Friday - 19 April - 2024

شعری از عزت مهرابی؛ روح من در مدرسه جا مانده است

  • 19 مهر 1394 - 0:14
شعری از عزت مهرابی؛ روح من در مدرسه جا مانده است

شعر زیر سروده یکی از شاعران اناری به نام «عزت مهرابی» است که حال و هوای آن یادآور روزهای خوب کودکی و مدرسه است.

در میان خاطرات کودکی
خاطرات عهد خوب کوچکی

خاطرات سبز شاید هم سفید
خاطراتی سست و لرزان مثل بید

گشتم و ناگه دلم یکجا نشست
دل نشست وپاهم از رفتن شکست

یادم آمد از کلاس مدرسه
آنهمه شوق و هراس مدرسه

از معلم،باز در دستش کتاب
ازهمان روزی که گفت:بنویس آب

از همان روزی که بابا را نوشت
مدرسه شدپیش چشم من بهشت

مدرسه با آن در باریک و تنگ
مدرسه آن آرزوهای قشنگ

دیوارهایش کاگلی،اما تمیز
یک عددتخته سیاه،چنددانه میز

یک معلم داشتیم بس مهربان
حرفهایش مونس و آرام جان

با کلامش جسمها جان می گرفت
زنگ دینی روحم ایمان می گرفت

او به من آموخت راه زندگی
او به من آموخت رسم بندگی

او به من میگفت:درس ات را بخوان
کودکم ،قدر دبستان را بدان

روزهای مدرسه چه زود رفت
مثل آتش بود و مثل دود رفت

روزی آمد که دلم را غم گرفت
بعد از آن این دل فقط ماتم گرفت

گفت بابا:مدرسه دیگر بس است
حرف او چون تیر بر قلبم نشست

با کلامش جسم و جان آتش گرفت
آرزوهای گران آتش گرفت

آرزوها سوختند،خاکستر شدند
یاسهای زندگی پرپر شدند

بعد از آن دل با کسی همدم نشد
حرفهایش را کسی محرم نشد

های های گریه ها اثر نکرد
اشکهایم را کسی باور نکرد

بعد از آن شد دار قالی دفترم
دفترم دار و معلم، مادرم

هر گره بر دار قالی می زدم
شاید از نقش خیالی می زدم

روح من در مدرسه جا مانده است
جسم من تنهای تنها مانده است

کاشکی در مدرسه پنهان می شدم
باز هم شاگرد دبستان می شدم

عزت مهرابی

ثبت دیدگاه