• امروز : پنج شنبه - ۹ فروردین - ۱۴۰۳
  • برابر با : Thursday - 28 March - 2024

شعر طنز؛ گفتگو با داعش

  • 12 آذر 1396 - 10:16

شعر طنز زیر با عنوان «گفتگو با داعش» سروده آقای محمد گرجی, شاعر اناری است.

بدیدم داعشی ریشش زند تیغ
چو اسپندان رو آتش می زند جیغ

فتاده پرچمش گشته فراری
ندارد هیچ آرام و قراری

سرش هم برده از او عقل و هوش را
اجاره می کند سوراخ موش را

غلط کردم شعارش گشته اکنون
ز ایرانی دلش خون گشته است خون

بدو گفتم چرا ریشت زدی تیغ
بگفتا ای دریغا ای دریغ

اگر این ریش من گردد شناخته
شوم در جمع این افراد باخته

کنون باید فراری شد فراری
که این ریشم نشاید بهر کاری

بگفتم پرچمت بر روی خاک است
چرا پایت ز بالا چاک چاک است

چنین گفت که بس کشتم ز خلق را
فرو کردند چوبش را به حلق را

بدیدم پارچه اش گردیده خاکی
بگف خواهم گذارم روی چاکی

بدو گفتم شناسی مرد قاسم؟
سلیمانی که صحبت در مراسم

بدیدم لرزه اندامش چو بید شد
که رویش مثل گچ یک دم سفید شد

ز شلوار کمی آب هم روان شد
زبانش همچو گنگی بی زبان شد

به من گفتا که دارم بنده خواهش
سلیمانی نگو در نزد داعش

چنان ترسیم ز نامش سکته آید
جهان دیگر چنین مردی نشاید

ز او پرسان شدم اکنون چه حالی
مذابی یا عذابی یا ملالی

به ایرانی شکست هرگز نشاید
ز نامردان دنیا او برآید

بدو گفتم ابوبکری ز بغدادی
منادی بود شما را او منادی

که نامرد همچو موش آب کشیده
ز سوراخی به سوراخی پریده

اگر دانی بگو دانم چه جورست
بگفت او هم کنون در توی گورست

 

ثبت دیدگاه