نگین احمدی طهرانی
دختر، کلمهای که حرف، حرفش، حرفها برای گفتن دارد.
کسانی که شاید دخترانه نزیستند اما دخترانه صبوری کردند.
دختر بودن در جامعه مرد سالار سخت است، سخت است وقتی حق انتخاب نداری و تنها انتخاب میشوی.
وقتی صورتی دلبرانه و دخترانهات، رفته رفته به مشکی خشک و خشنی تن میدهد که به تو میفهماند از این به بعدش را باید مردانهتر از هر مردی بجنگی تا زندگی میان بی رحمیهایش کاری به لبهای خشکیده و سراب دیدهات نداشته باشد.
دختر بودن سخت است وقتی در محدودیتها گم میشوی و خودت بودن از دختر بودن هم سختتر است.
دختر بودن در جامعه مرد سالار سخت است وقتی تنها گیسوان رقصان در باد تو هستند که جامعه را زیر سؤال میبرد و پسر مؤمنی را از خداوندش دور میکند؛ سخت است وقتی باید روی علاقههایت، عقیدههایت، خواستههایت و شاید دردناکتر از همه روی اهدافت پا بگذاری
تا جامعه تو را دختری نجیب مؤمن و سر به زیر خطاب کند و بشوی همان ربات برنامه ریزی شدهای که تنها انسان از خود به جای میگذارد نه انسانیت.
آری دختر بودن در جامعه مرد سالار یعنی همین، یعنی همین دردها و همین سختیها.
یعنی همین که هر صبح چشمانت را باز کنی و بگویی ای کاش هرگز دختر نبودم…!