به گزارش پارسینه، شهید سید مرتضی آوینی در مقاله ای تحت عنوان “دیکتاتوری اقتصاد” به نقد شدید ترویج انرژی هسته ای پرداخته و در آن نوشته: “بهراستی چرا با توجه به این خطر عظیم که خود سیاستمداران غربی بر آن تأکید دارند، باز هم انرژی هستهای چون واقعیت مسلمی تلقی میشود که باید جانشین سایر اقسام انرژی شود؟ چرا؟…”
متن کامل این مقاله به شرح زیر است:
خطر آلودگی رادیواکتیو آن همه عظیم است که کلمات از بیان آن عاجزند. در مقایسه با عظمت خطر آلودگی رادیواکتیو، همهی آنچه را که برشمردیم باید به هیچ انگاشت و متأسفانه من تا به حال هیچ نویسنده و هیچ کتابی را ندیدهام که اهمیت مسئله را آنچنان که باید مورد توجه قرار داده باشد. حتی در کتاب «کوچک زیباست» نیز، با آنکه در مقایسه با دیگر کتابها بینشی واقعگرایانه دارد، آنچنان که باید و شاید عظمت این مسئله بروز و ظهور ندارد. شوماخر در بیان خطرات انرژی هستهای میگوید: در میان همهی تغییراتی که به دست بشر در خانوادهی طبیعت ایجاد شده، شکافت هسته در مقیاس وسیع بدون شک خطرناکترین و ژرفترین تغییر است. در نتیجه، یونیزه کردن پرتوهای یونساز به صورت شدیدترین عامل آلودگی محیط زیست و مخاطرهآمیزترین عامل برای بقای نسان بر کره زمیندر آمده است.
… اثرات پرتوهای آلفا، بتا و گاما بر بافتهای زنده به طور کامل شناخته شده است: ذرات اشعه مانند گلولههایی هستند که ارگانیسم را از هم میشکافند، و آسیبی که از این جهت وارد میسازند به کمیت آنها و نوع سلولهایی که مصدوم میسازند بستگی دارد.
شوماخر بعد از بیان دگرگونیهای ژنتیک ناشی از بمباران اشعهی رادیواکتیو و ذکر این نکته که تأثیرات رادیواکتیو «نه تنها برای کسانی که به طور مستقیم از آن متأثر میگردند خطری محسوب میشود، بلکه فرزندان آنها را نیز به مخاطره خواهد افکند»میافزاید: بعد جدیدی نیز بر اثر این واقعیت مطرح میشود که در حالی که آدمی اکنون میتواند عناصر رادیواکتیو ایجاد کند ـ و چنین نیز میکند ـ همینکه آنها را ایجاد کرد، نمیتواند عملی برای کاهش رادیوآکتیوتهی آنها انجام دهد. نه بازتاب شیمیایی و نه مداخلهی فیزیکی، بلکه فقط گذشت زمان میتواند شدت پرتو را بعد از آزادشدن آن تخفیف دهد. کربن ١۴ نیمه عمری حدود ۵٩٠٠ سال دارد، بدان معنی که حدودا شش هزار سال طول خواهد کشید تا قدرت رادیوآکتیویتهاش به نصف آنچه بوده است تقلیل یابد. نیمه عمر استرونتیوم ٩٠ بیست و هشتسال است. لیکن درازای این نیمه عمر هر چه باشد، پارهای پرتوها تقریبا به طور نامحدود دوام مییابند، و هیچ عملی نمیتوان دربارهی آنها انجام داد جز آنکه کوشش شود که مادهی رادیوآکتیو در مکان امنی قرار گیرد.
اما ببینیم یک مکان امن مثلاً برای مقادیر عظیم پسماندههای رادیوآکتیو که بهوسیلهی رآکتورهای هستهای ایجاد میشود کدام است؟ هیچ مکانی را نمیتوان در روی زمین سراغ کرد که امن باشد. زمانی این اندیشه وجود داشت که این پسماندهها میتوانند به طور امن در اعماق اقیانوسها قرار گیرند، بر این فرض که در چنین ژرفا هیچ موجود زنده نمیتواند حیات خود را حفظ کند. لیکن این فرض را اکتشاف شورویها در ژرفای دریاها باطل گرداند. هر جا که حیات باشد، مواد رادیوآکتیو بهدرون سیکل زیستی جذب میشود. در ظرف چند ساعت از قرار دادن این مواد در آب، تودهی عظیمی از آنها را میتوان در ارگانیسمهای زنده یافت. پلانکتون و جلبک و بسیاری دیگر از حیوانات دریایی قدرت متمرکز ساختن این مواد را با فاکتور ١٠٠٠ و در پارهای موارد حتی با فاکتور یک میلیون دارا هستند. همچنانکه یک ارگانیسم، ارگانیسم دیگر را تغذیه میکند، مواد رادیوآکتیو از نردبان حیات صعود میکند و راه خود را دوباره به سوی انسان مییابد.. پسماندههای «سطح بالا» همچنان در درون دریا قرار داده میشوند، در حالی که کمیتهایی از پسماندههای به اصطلاح «متوسط» و «سطح پایین» بهدرون رودخانهها یا مستقیما در زیرزمین تخلیه میشوند.
گزارشی از کمیسیون انرژی اتمی امریکا مختصرا حاکی از این است که پسماندههای مایع آهسته آهسته راه خود را به درون آبهای زیرزمینی میگشایند، و تمام یا قسمتی (کذا!) از رادیوآکتیویتهای راکه دارا هستند به طور شیمیایی یا فیزیکی در خاک باقی میگذارند.
وسعت و عمق مخاطره از حدود معمولی و متعارف فهم و تصور انسان بسیار بسیار فراتر است. شوماخر سخنی را از فردی به نام ادوارد دی. دیوید (مشاور علمی نیکسون) نقل میکند که بسیار وحشتناک است. فرد مذکور ضمن صحبت دربارهی مخزن فضولات رادیواکتیو گفته است: آدمی دربارهی چیزی که باید قبل از بیضرر شدن حدود ٢۵٠٠٠ سال در زیرزمین محبوس باشد، احساسی هولانگیز دارد.
اما بهراستی چرا با توجه به این خطر عظیم که خود سیاستمداران غربی بر آن تأکید دارند، باز هم انرژی هستهای چون واقعیت مسلمی تلقی میشود که باید جانشین سایر اقسام انرژی شود؟ چرا؟ چگونه بشریت حاضر میشود خطری اینچنین وسیع و بزرگ را برای رسیدن به رفاه بیشتر بپذیرد؟ شوماخر در وسعت این خطر گفته است: سرانجام وقتی موضوع آلودگی هوا، آب و خاک به پرتوهای یونساز مطرح است چگونه میتوان مسئلهی آلودگی هوا به دود را مورد توجه قرارداد؟ من نمیخواهم مضرات آلودگی هوا و آب را در وضعیت کنونی ناچیز جلوه دهم، لیکن هنگامی که با آنها روبرو میشویم، نباید «تفاوت در ابعاد» را از نظر دور داشت: آلودگی رادیوآکتیو مخاطرهای است که وسعت «بعد» آن برای بشر بیسابقه است. کسی ممکن است حتی سؤال کند: وقتی هوا مملو از ذرات رادیوآکتیو است، تأکید ورزیدن بر هوای پاک چه معنایی دارد؟ و یا اینکه وقتی آب و خاک مسموم گردد محافظت از هوا چه فایدهای خواهد داشت؟
حتی یک اقتصاددان ممکن است این سؤال بجا را مطرح کند: هنگامی که زمین، یعنی تنها جایگاهی که برای زیست در اختیار داریم، به موادی آلوده گردد که موجد نقص بدنی در کودکان یا نوادگان ما گردد، پیشرفت اقتصادی، یا به اصطلاح سطح بالای زندگی، چه معنایی خواهد داشت؟
پسماندههای پر دوام رادیواکتیو روز به روز روی هم انباشته میگردند و هیچ راهی برای از بین بردن آنها وجود ندارد. خطر بسیار عظیمتر از آن است که بتواند با کلمات بیان شود. کسی نمیتواند گمان کند که به خاطر دور بودن از محل مخازن پسماندههای رادیواکتیو از خطر در امان است، چرا که زمین محدود و کروی است. ابرهای یونیزهی ناشی از آزمایش هستهای در آریزونا میتواند در چین ببارد و دهها هزار نفر را نابود کند. چرخههای حافظ حیات در کرهی زمین با یکدیگر پیوندی آن همه فعال دارند که کسی نمیتواند خود را در برابر مخاطرهی بزرگ پسماندههای رادیواکتیو مصون بداند.
در چهارمین کنفرانس ملی سرطان در آمریکا در سپتامبر ١٩۶٠، لستر برسلو عضو ادارهی بهداشت عمومی ایالت کالیفرنیا گزارش داد که دهها هزار ماهی قزلآلا در جایگاههای تخمگذاری غربی ناگهان به سرطان کبد دچار شدهاند و ادامه داد: تغییرات تکنولوژیک که بر محیط انسان اثر میگذارند، با چنان سرعتی زیاد و مهاری اندک صورت میپذیرند که جای بسی شگفتی است که تاکنون انسان از آن نوع سرطان همهگیر که امسال میان ماهیان قزلآلا شیوع یافت، جان سالم بهدر برده است.
شوماخر نظر نهایی خود را دربارهی انرژی هستهای اینچنین اعلام میکند: هیچ درجه از رفاه نمیتواند انباشت مقادیر عظیم مواد بسیار مخرب و مهلکی را توجیه کند که هیچکس نمیداند چگونه میتوان از خطر آن «ایمن» بود و به صورت خطری بی قیاس برای نسلهای بعد و حتی اعصار زمینشناسی باقی خواهد ماند. انجام دادن چنین عملی تجاوز به ذات زندگی است، تجاوزی فوقالعاده بزرگتر از هر جنایتی که تاکنون به دست بشر صورت گرفته است. این پندار که یک تمدن میتواند پایههای خود را بر چنین تجاوزی استوار سازد یک شرارت اخلاقی، معنوی و مابعدالطبیعی است. این بدان معنی است که امور اقتصادی آدمی را بهگونهای سامان دهیم که گویی خود مردم حقیقتاً حائز هیچ اهمیتی نیستند.
اما هنوز سؤال ما بر جای باقی است. چرا بشر با آگاهی از مخاطرهای اینچنین عظیم باز هم نمیتواند از انرژی اتمی دل بکند؟ جواب این سؤال را باید به قول شوماخر در دیکتاتوری اقتصاد جست و جو کرد: … در حقیقت هیچ مثال روشنتری در مورد دیکتاتوری مسلط اقتصاد [در مقایسه با مورد استفاده از انرژی اتم] نمیتوان یافت. ساختن نیروگاههای متعارف، خواه بر اساس استفاده از زغال سنگ و خواه استفاده از نفت، و یا نیروگاههای هستهای، با توجه به مبانی اقتصادی تصمیمگیری میشود؛ و شاید کمترین توجه به «پیامدهای اجتماعی» مبذول گردد که احتمالاً از انقطاع بیش از حد سریع صنعت زغال سنگ ناشی میگردد. لیکن این موضوع که شکافت هستهای میتواند عامل یک مخاطرهی باور نکردنی، مقایسه ناشدنی، و بیهمتا برای حیات بشر بهشمار آید در هیچ یک از محاسبات وارد نمیشود و هرگز محلی از اعراب ندارد.