• امروز : پنج شنبه - ۹ فروردین - ۱۴۰۳
  • برابر با : Thursday - 28 March - 2024

چکیده ای از خاطرات “کل سکینه و کل قاسم”

  • 29 مرداد 1393 - 0:10
چکیده ای از خاطرات “کل سکینه و کل قاسم”

یکی از مخاطبان انار پرس به نام “حسین”   شعر و نثری را ارسال کرده که به شرح زیر است :

آورده اند در روزگاری نه چندان دور دوشیزه ای  سکینه نام با یک گلیم و یک نوندون خالی و سه تا کاسه مسی  روانه ی خانه شوی خویش  قاسم شد .

تمام جهاز را بر الاغی بار نموده و بر خانه خشتی و دود خورده ی شوی فرود آمدی و زندگانی همی آغاز شد . بعد از گذران دلدادنها و قلوه ستاندنها و برچیدن بساط هجله “نون درکرنو پختنها و چین به چین قالی گره دادنها و بچه پشت بچه زاییدنها و گهگاهی ترکه ی قاسم محض بی نمک نماندن زندگانی اغازیدن گرفت  و در آنسوی نیز کیش کشیدنها و بافه برداشتنها و خرمن کوبیدنها و هر ازگاهی ترکه ولگد ارباب برای قاسم.

شبی از همین روزگار سکینه بعد از کوک زدن سیخ و زانوی تمبان قاسم با تمام حس عاشقانه ی خویش شوی را بر کنار خویش ارام داده و به نرمی با روغنی زرد ترکهای خونین پاهای قاسم را چرب نمودی و قطره ای اشک  برای تکمیل فضای درام از دیده گان جاری نمودی .

در همین اثنا قاسم برای دلداری سکینه اینگونه سخن اغاز نمودی که “” گریه میکنی چیکار وخی کهنا بچا رو عوض کن بچه … بو … همه جا رو وشته  بعدیشام یه لقمه نو بیار بخوریم  بگیریم کله بلیم صب میاس بریم درو .”” اما سکینه اشکش به هق هق مبدل گشته وقطره اشک به جوی اسحاق اباد .و فریاد همی زد  بی وفا دیگه دوسم نداری . .

قاسم برای آرام نمودن همسر اینگونه عریضه فرمودند “” حالو اینقه اوغوره نگیر میدونام بچا رو رو میبری نون تو کرنو میکنی  قتاق درست میکنی  گووا رو علف میدی  تو بافه وشتنام کمکام میکنی .. هشطونی کم کم پولوامون میلیم روهم  زمین پسه ای میخریم  بعدیش   کمری میخرم  خونه سوفالی درست میکنام  گوشی لمسی که واتس آپ داره میخرام ورت  .. حالو وخی وخی خو کن “”

ناگهان سکینه با عصبانیتی انچنان بر سر شوی اینگونه فریاد نمودی که “” کمری کیه ها ن کمری کیه  واتس آپ کیه مل من نمیلی اونوخ میری کمری و واتس اپ لمس میکنی “” قاسم  که نمیدانست این حرفها و کلمات را از کجایش استخراج نموده گفتندی “” اصن من نمیدونام اینا چی هه  اصن من این گفا زدام  من … خوردام کسی دی رو لمس کردام  . ول کن  کله بلیم صب میبا بریم دروزار  بافه وشتن و خرمن کوفتن تو اون گرمایی که خر سقت میشه  تازه اوچینا ارباب هم میبا بخوره تو پشتوم . سیخ شلوارام که دوختی اشپیشاشام بکش از بس کندنام  دیوونه شدام . نگایی بکن ببین خرو اوساریش بسته باشه صب حیرونوم نکنه “””

  اری اکنون بعد گذشت روزها وشبها و سالهای متمادی سکینه و قاسم که هم اکنون کل سکینه و کل قاسم نام گرفته اند گوشی دار و کمری دار و در خانه ای سنگی و سوفالی  به خوبی و خوشی در حال گذراندن مابقی زندگانیند . کل قاسم که دیگر حاج قاسم هم شده تازه گیها در جواب جوانی امروزی که اورا شماتت کرده بود اینگونه پاسخ داد که “”

ای جوون خشکل پسر گمشو حیا کن

مود آردی رو ببین ترس از خدا کن

موقعی کا میزدام همپای باشات

نعره میزد پیرمرد از دست بابات

موقعی می زد خان به پشتم چوغ اوچین

بند تمبون پاره می شد روی برجین

یک چغندر نون ما بی تو دروزار

یا مغو یا نون جو هنگام اودار

سال برفی سال طاعون و وبایی

زیر خاکا شد زنامو مرد دایی

موقعی منگال بی توی دستام

جای یونجه می برید ارداس شصتام

بیحیا بی چشم رو  اونوخ نبیدی

یا اگر بیدی توی تمبونت ….

ثبت دیدگاه