• امروز : پنج شنبه - ۹ فروردین - ۱۴۰۳
  • برابر با : Thursday - 28 March - 2024

شعری از صمدآغا؛ سلامی به بزرگیه سبد با کالا‎

  • 14 بهمن 1392 - 0:10
شعری از صمدآغا؛ سلامی به بزرگیه سبد با کالا‎

یکی از مخاطبان انارپرس با نام مستعار “صمدآغا” شعری ارسال کرده که در ادامه می آید:

سلامی به بزرگیه سبد با کالا

که قیمت اجناس آن رفته بالا

در دو سـطر معنی کنم این شعر را

کوچک و بزرگ و پیر و جوان را

مـــــن که از بــــــهر سبد؛رنجیده ام

گر نخورم گوشت مرغ؛من مرده ام؟

این سبد که میگن توش؛کالاست

یه سرش بنده به جیب؛ماهاست

ما کنیم فرض که چنین هست مفته؛مفت

گوشت و مرغ و لپه و هر چه که گفت

وقـــت خوردن تـــــو ببین چی میخوری

رون و سینه یا که حرص پول میخوری

مـــگر میشه که گــــوشت را تـــنها بخورد

تا میای به خود بجنبی مهمان او را بخورد

آخر این انصاف کجاست؟ای (حسن)

تـــو کـــــلید را وا بده؛ تقسیم با مـن

مــن کـــنم راضی همه را این چنین

که به صف شین تا کنم تقسیم چنین

هر کسی ســبد به دست بیاد جــلو

تا بـریزم من درونش یه مشت پلو

تـــو اگــر بــرنج خام میدی به مـا

من بدم دم کرده با گوشت و سویا

یه نفر دارد که از پرخوری میشه؛خفه

چی…؟بسه؟ببندم..؟؟؟منم خـــــفه؟؟؟؟

از طرف صمد آغا

ثبت دیدگاه