مستضعفی بگفتا صاحبدلان خدا را
مردی ز صف بگفتا جانا خبر نداری
مردی به سر بکوفتا با دردی بگفتا
نه کار هست من را نه خانهای اجاری
در کوی مشمولان ما را گذر ندادند
ملیاردری بگفتا رو تو خموش باشا
سرکش مشو که آن داس از ریشهات ببرد
میلاد خود نگرفت این کالای با انصاف
|
|
این صف بس طولانی، از پی چیست ما را؟
روغن و مرغ و غیره بخشند ماسوا را
کشتی شکستگانیم ای دولت خدا را
نه بیمهای نه نانی، زِ بهرهی شما را
گر تو سبد نداری تغییر ده نگا را
این مال هست ما را نه توی بینوا را
دولت که هر کلیدی آورده آشکا را
ای شیخ بس مدبر معذور دار ما را
|