• امروز : جمعه - ۱۰ فروردین - ۱۴۰۳
  • برابر با : Friday - 29 March - 2024

طنزی درباره تصویب حبس برای جلوگیری از بچه‌دار شدن

  • 08 تیر 1393 - 0:15
طنزی درباره تصویب حبس برای جلوگیری از بچه‌دار شدن

 مجلس تصویب کرد: جلوگیری از بچه‌دار شدن دو تا پنج سال حبس دارد.

فرض کنید این طرح عالمانه مجلسیان کاملا اجرایی شود بنابراین باید یک بند تخصصی به اسم “جلوگیران” در زندانهای کشور ایجاد شود. ما به چند سال آینده رفته وضمن بازدید، گزارشی از بند جلوگیران تهیه کردیم؛
سلول ۱)
یک دختر بچه بغض کرده و به دیوار سلول تکیه داده است.
–         تو اینجا چکار میکنی عمو؟!
–         یه شب ریختند توی خونمون و منو آوردند اینجا…من مامانمو می خواااام
–         خب، از شب حادثه بگو! چی شد؟
–         هیچی، خوابم نمیومد،داشتم فیلم می دیدم، بابا و مامان هم بخاطر من پای تلویزیون نشسته بودند که مامورا ریختند و منو آوردند اینجا… بابا و مامانم می خوان منو آزاد کنند ولی این مامورا نمی ذارن…
سلول۲)
صدایی آشنا از ته سلول می آید؛
–         (زمزمه کنان)چه گل نزنیه این بازیکن، چقدر بد زد…
–         سلام،می شه بگید شما چرا اینجایید؟
–         با عرض سلام. متاسفانه در یک حرکت خودجوش بنده رو به اینجا منتقل کردند
–         اووووه! تویی عادل؟؟ اینجا چکار می کنی؟پس شایعات درسته…؟
–         چند بار اخطار دادند که برنامه نود دیروقت پخش می شه و مشکل درست می کنه.گوش نکردیم و در عین ناباوری بنده رو با یک حرکت ناجوانمردانه فرستادن گوشه حبس…
سلول ۳)
در سلول بعدی یک پزشک نشسته که بدلیل انجام وازکتومی به پنج سال حبس محکوم شده است.
–         آقا بیکار بودی وازکتومی کردی؟
–         به خدا قبل از اعلام طرح مجلس بود. روحمم خبر نداشت…
–         می شه از جزئیات جرمتون بگی؟
–         نخیر! خوبه یکی بیاد جزئیات خودت رو بریزه روی دایره؟
سلول۴)
چهره کسی که آنجا نشسته خیلی آشناست ولی هر چه فکر کردم یادم نیامد…
–         آقا چهرتون خیلی آشناست
–         من نسب عبداللهی هستم
–         اوووووه!انارپرس؟؟
–         بله
–         اینجا چه می کنی اومدی از وضعیت نابسامان بند جلوگیران گزارش تهیه کنی؟
–         نه بابا،گزارش کجا بود خدا خیرت بده! گرفتار شدم. اتهام زدند که توی انار پرس با طرح افزایش موالید مخالفت کردم و به نوعی مانع افزایش موالید شدم.
–         تو یکی حقته!
سلول۵)
پیرمرد لاغر اندامی نشسته است و به دور دست خیره شده است.
–         آقا شما دیگه چرا اینجایی؟
–         من موتورچی ساده شهرستانی هستم. یه نفر ازم شکایت کرده که ساعات آبیاریش رو هر ماه می اندازم توی شب و نمی تونه(بییییب)
خب بینندگان عزیز! همکارانم از توی گوشی اشاره می کنن! که وقت ما به پایان رسیده، تا گزارشی دیگر شب خوش!خداقوت!

طنز از:‌ محمد آذر

ثبت دیدگاه