• امروز : جمعه - ۱۰ فروردین - ۱۴۰۳
  • برابر با : Friday - 29 March - 2024

انارنامه هشت؛ “حکایت شیر و الاغ”

  • 30 بهمن 1393 - 0:04
انارنامه هشت؛ “حکایت شیر و الاغ”

انارنامه هشت با موضوع “حکایت شیر و الاغ” را در ادامه می‌توانید بخوانید.

سحرگاهان میان دشت و باغی
چنین میگفت با شیری، الاغی

که:ای شیر ژیان،سلطان جنگل
تویی امروز بر ما شمع محفل

چه سختی ها که از آدم کشیدم
به عمرم بدتر از آدم ندیدم

به دوش خود کشیدم بیوه ها را
ولی خوردند بی من میوه ها را

شبی آمد به سویم مست و مغرور
بزد صد چوب بر پشتم علی کور

به دوشم یونجه ها را بار میکرد
تمامش گاو زهرمار میکرد

به گاوش یونجه های تازه بردم
به جای یونجه،من سیفال خوردم

ولی حالا که پیر و ناتوانم
به دشت و بادیه کرده روانم

از این انسان خدایا داد و بیداد
از این خلق نمک نشناس فریاد

بگو که باعث بدبختی ام کیست؟
دلیل رنج ودرد وسختی ام چیست؟”

چو از خر این سخن را شیر بشنید
به آن گوش درازش زود خندید

بگفتا: ای خر مسکین و بدمست
دلیل سختی تو چند چیز است

دلیل اولش نادانی توست
جهالت باعث ویرانی توست

اگر یک عمر با آدم نشستی
چو نادانی همان بودی که هستی

دوم اهلی شدی و رام گشتی
به آسانی اسیر دام گشتی

سوم آنکه به این گردن کلفتی
به دنبال غذا و نان مفتی

چهارم شیر را همدم شماری
برون از حد خود پا میگذاری

به یاد آمد مرا پندی ز مادر
که باشد شیر جنگل دشمن خر

بگفت و حمله ای سوی خر آورد
دمار از روزگار خر درآورد

تمام گوشتها با استخوان خورد
برای مادرش هم یک کمی برد

اگر عقل و تفکر بهترین است
جهالت دشمنی در آستین است

حسین مهرابی

ثبت دیدگاه