«دوبیتی هایی با طعم انار»
دِم ِاُفتِوْ کورِوْ دل، بیقراره می چـِرزِه وَختی غُربت خونه داره
بـِلین تـَیْ شُم اَ این بَرجین ِ غربت بـِرام شهرام که اون شهر اناره
—————–
تویِ این چرخ گردون ،دو اناره یکی میوه ،یکی شهر و دیاره
توی ِاون اوّلی صد دونه یاقوت توی ِاین دوّمی پِسّه به باره
_________
رِباطی داره وُ یخدونی داره یِه ارگ اَ دِوْرِه ی ساسونی داره
زیارتگا« محمدْ صالح(ع)»شمعِه شهیدا، گِردِ خود مهمونی داره
——————
شِوِ جُمعه به پا و سر دِویدام گـُل اَ عشقِ «محمَدْ صالح» چیدام
مثِ اون« بُشْرِ حافی»،پابرهنه دویدام تا به پابوسیش رِسیدام
————–
امین شهرِیش یِه شهرباخُدایه بیاض و گلشِنیشام با صفایه
قنات و مسجد و اون پیر کـَنزیش تمومیش افتخار شهر مایـِه
——————
قدیما مهربونی تو دِلا بی زِمسّونا بساط قصه وا بی
تِغـَرسِه ، زیر کـُرسی، پیش باشا گـِف و قصّه سِرِ شِوْ تا صَبا بی
——————-
یـِه طـَئـْری ساده کِردَن روزِشون شِو ْ لباسا و غذاشونُم هَمینطِو
مُغو،اِوْگـَرمِو و کاچی و کـُرنو قـَتـُغْ شیرینو و شولی و سیرِو
——————-
رَعیَّت بیژِه اِشتِه با اِوِ شور دَساشام زَخْ شُد اَ اِرگو و آدور
سِرِ اِوْ رفته تا صُب خِوْ نکِردِه حالُ پسِّه می چینه جور و واجور
——————
اناری؛ کار و بارِت رو به راشِه الهی تـُؤلِه اَ کار تو واشه
به حقِّ صاحب قرآن سی جز نگهدارت «محمدصالح» باشه
حسین مهرابی داوود آبادی
«معنای دو بیتی هایی با طعم انار»
*لحظه ی غروب آفتاب ،دل ، بیقرار است –می نالد وقتی همدمی ندارد
*بگذارید پایین شوم از این خرمنکوب غریبی-بروم به شهرم که آن شهر انار است
*در این دنیای گردون دو انار است- یکی میوه ،یکی شهر و دیار است
*درون آن اولی صد دانه یاقوت- درون این دومی پسته به بار نشسته است
*یک رِباط و یک یخدان دارد-یک ارگ از دوره ی ساسانی دارد
*امامزاده محمد صالح(ع) مانند شمعی است که شهیدان را به دور خود به مهمانی پذیرفته است
*شب جمعه با پا و سر(از شوق) دویدم-گلی از باغ عشق امامزاده محمد صالح«ع» چیدم
*مثل آن بشر حافی(عارف قرن سوم)با پای برهنه به سوی حرمش دویدم تا به پابوس امامزاده محمد صالح «ع»رسیدم
*امین شهر انار،یک شهر با خدا است-بیاض و گلشن انار هم با صفا است
*قنات و مسجد و آن آرامگاه پیر کنزش- همه ی اینها افتخار شهر ماست
*در قدیم مهربانی در دلهای مردم بود-در زمستانها بساط قصه گویی باز بود
*در اوج سرما در زیر کرسی نزد پدربزرگ –گفتگو و قصه گویی از سر شب تا سحر ادامه داشت
*یک جوری با سادگی روز خود را به شب می رساندند-لباس پوشیدن و غذاهایشان هم همینطور( در اوج سادگی بود.)
*(غذایشان شامل..)مُغو(یا «مُکو» نوعی سبزی خود رو)،اشکنه،کاچی،نان کُرنو(نوعی نان گرد و پرمغز شبیه کماچ)،قاتاغ شیرین(شربتو هم میگویند شبیه کاچی که با آرد و شکرپخت می شد)،شولی(اُماچو)و سیرآب بود.(سیرآب از کوبیدن تخم بوداده خربزه یا آفتاب گردان و مخلوط کردن با آب و جوشاندن آن و اضافه کردن آب انار یا تلف«قره قروت» حاصل می شد.با سیرابی که با شکمبه تهیه میشود اشتباه نشود.)
*کشاورززحمت کش نهال پسته را با آب شور در زمین گذاشته است-دستهای او هم از اِرگو و آدور(دو نوع خار)زخم شده است
*به سر آبیاری رفته و شب تا صبح نخوابیده است- اکنون انواع پسته را (با شادی)برداشت میکند.
*ای اناری؛ (انشاا…)کار و بار زندگی بر وفق مرادت باشد-وگِره«تُئله» از کار تو باز شود.
*به حق خدایی که صاحب قرآن سی جزء است..امام زاده محمد صالح«ع» نگهدار تو در زندگی باشد.