اناریها هم عاشق می شوند!!!
– من بخوام بچا شما رو ببینام و باشون حرف بزنام خوبه؟ شما ناراحت نمیشین ؟
– نه چرا باید ناراحت بشم ؟
– مسلمونی؟
– نه
– په بگو . ما مسلمونا رو بچامونو و بچای بچامونو و بچای خواهرامون و بچای برادرامونو و بچای دوستامونو و خیلی بچای دیگه غیرتی هستیم .
– یعنی چی غیرتی هستید ؟
– پیرمرد با عصبانیت گفت : من نمیدونام وبا اشاره به اتومبیلی که به ما نزدیک می شد گفت : اون علی پسرامه از اون بپرس .
– علی از ماشین پیاده شد و با دیدن من زیر لب گفت : آخ جون یه غریبه ! جون میده واسه پرستیدن !!! و بعد مثل اینکه سالها مرا می شناسد بامن گرم احوالپرسی کرد . واز من دعوت کرد به خانه اشان بروم . از مهمان نوازی و اعتمادش شوکه شدم . با نگرانی و تردید سوار ما شینش شدم . انتظار داشتم مرا به خانه فقیرانه ای ببرد اما وقتی گفت رسیدیم یک قصر واقعی را جلوی چشمم دیدم . علی با کنترل درب پارکینگ را باز کرد و با ماشین وارد پارکینگ شدیم . خدای من داخل پارکینگ چند ماشین مدل بالای شیک پارک شده بود . با تعجب از علی پرسیدم این ماشینها مال کیه ؟ گفت : خوب معلومه مال حاجیه . اینجا خونه حاجیه .
– مال همون پیر مردی که در باغ بود . من فکر میکردم اون باید خیلی فقیر باشه .
– اشتباه فکر کردی . این خونه و ماشینها بخش کوچکی از دارایی حاجیه .
– حاجی که اینهمه ثروت داره چرا با موتور میره باغ و نون و ماست میخوره ؟
– درسته که حاجی خیلی پول داره اما معتقده که سلامتی در کار و غذای ساده است .
– در انتهای پارکینگ ۲ درب وجود داشت علی درب دوم را باز کرد و از من خواست از پله ها بالا بروم . همراه علی از پله ها بالا رفتم .علی گفت : خیلی خوش آمدی . اینجا رو خونه خودت فرض کن . وقتی درب خانه را بازکرد با فضای عجیب و بسیار شیکی مواجه شدم که به هتلهای ۵ ستاره شبیه بود . مات و مبهوت ماندم . با تعارف علی روی مبل نشستم و از علی پرسیدم اینجا کی زندگی میکنه ؟
– اینجا هیچ کس . این طبقه مال مهمونهاست و گهگاهی اگه مهمون بیاد و نامحرم باشه اینجا ازش پذیرایی می کنیم حاجی خودش طبقه اول زندگی میکنه .
– حاجی با کیا طبقه اول زندگی میکنه ؟
– با حاجیه خانم مادرم .
– خدمتکارا و آشپزا کجا زندگی میکنند ؟
– ما اینجا خدمتکار و آشپز نداریم خدا را شکر حاجیه خانم زنده و سرحاله .
– یعنی تمام کارای این خونه به این بزرگی رو فقط حاجیه خانم انجام میده ؟!!!
– بله . بعضی وقتهام که بیکار میشه پسته میشکنه .
– برای چی پسته میشکنه ؟
– حاجی هر سال چند تا گونی از پسته های پوکش را به حاجیه خانم می دهد او هم در طول سال هر وقت بیکار شد آنها را میشکند و مغز هایش را میفروشد و با پولش برای نوه هایش خوراکی و لباس میخرد!!!
– حاجی میگفت :ما غیرتی هستیم . یعنی چی؟
– ما مسلمونا رو بچامونو و بچای بچامونو و بچای خواهرامون و بچای برادرامونو و بچای دوستامونو و خیلی بچای دیگه غیرتی هستیم .
– شمام که حرف حاجی را تکرار کردین .
– غیرتی یعنی حساس . یه خصوصیته که تو خون ماست . ما نسبت به زنان و دختران محرم و اقوام و طایفه و حتی همسایه حساس هستیم و اجازه نمیدیم کسی بخواد به اونا نگاه چپ بکنه .
– شما نسبت به خودتونم غیرت دارین؟
– یعنی چی ؟
– یعنی اونطوری که مواظب و مراقب اونا هستین که مبادا کسی نگاه چپ بهشون بکنه مواظب و مراقب خودتون هم هستین که به کسی نگاه نکنین ؟
– غیرت روی زنان و دختران باعث شده اونا اکثرا در خانه باشند و گهگاهی هم که بیرون می آیند با مادر یا برادر و یا همراه دیگری باشند و این موجب میشه که مردهام خودبخود کنترل بشن .
– بااینهمه غیرتی که شما دارین چه جوری عاشق میشین و ازدواج میکنین؟
– اینجا ازدواج عاشقانه به ندرت اتفاق می افتد و کلا عشق به رسمیت شناخته نمیشود ما با از بین بردن زمینه های عاشقی شرایط را برای ازدواجهای عاقلانه فراهم کردیم .
– منظورتان چیست ؟ مگر ازدواج بدون عشق هم میشود؟
– بله که میشود اینجا دختران باید منتظر بمانند تا خواستگاری برایشان پیدا شود . پسران هم اگر قصد ازدواج کنند خانواده اشان دختر مناسبی را برایشان انتخاب میکند .و اگر خانواده دختر جواب مثبت دادند ازدواج صورت میگیرد. و بعد از ازدواج کم کم عاشق هم میشوند!!!
– بعد از ازدواج عاشق میشوند؟
– بله بعد از ازدواج .
– واگر بعد از ازدواج عاشق هم نشدند چی؟
– اون دیگه مشکل خودشونه به خونواده ها ربطی نداره .به هر حال اونا باید با هم زندگی کنند چه عاشق هم بشوند چه نشوند.
– منظورت چیه که باید با هم زندگی کنند ؟
– مردم اینجا شرایط زندگی را برای زنانی که طلاق میگیرند خیلی سخت کرده اند و آنها تقریبا دیگر شانسی برای ازدواج ندارند و تا آخر عمرشان باید مجرد و تنها بمانند و مردها هم اگر بخواهند طلاق بدهند باید مهریه سنگینی رابپردازند پس اگر هم عاشق نشوند به نفعشان است با هم زندگی کنند .
– اما زندگی با کسی که دوستش نداری خیلی سخته .
– سخت یا آسان از جدا شدن بهتره .
– یعنی شما تو شهرتون انار اصلا ازدواج عاشقانه ندارید ؟
– چرا داریم . بعضی وقتها دختران و پسران در مراسم مذهبی و یا تلفنی و یا راههای دیگر با هم آشنا میشوند و عاشق هم میشوند. حالا ممکنه شانس بیارن و خانواده هایشان موافق ازدواجشان باشند که در این صورت به خوبی و خوشی با هم ازدواج می کنند . اما اگر یکی از خانواده ها مخصوصا خانواده پسر مخالف باشند اونوقت به مشکل بر میخورند . اتفاقا یکی از داداشهای خودم اتفاقی عاشق شد و برخلاف میل حاجی با دختری که بهش علاقمند شده بود ازدواج کرد . حالا زندگیش با من و بقیه خواهر و برادراش خیلی متفاوته . حاجی برای ما خونه درست کرده و ماشین خریده ولی برای اون نه خونه درست کرده وته ماشین خریده و اون داره تو یه زیر زمین اجاره ای زندگی میکنه . اون بین حاجی و عشقش ترجبح داد عشقش را انتخاب کنه . حاجی هم اصلا کمکش نکرد و حتی مراسم عروسی هم برایش نگرفت. الان ۲ ساله که ازدواج کرده به خواست حاجی هیچکس باهاشون رابطه نداره .
– ولی این ظلمه . اونا که گناهی نکردن که شما اینطوری باهاشون برخورد کردید.
– چه گناهی بالاتر از نافرمانی از پدر و مادر؟ منم عاشق یه دختر بودم ولی چون حاجی قبول نکرد از ازدواج باهاش صرف نظر کردم و با دختری که حاجی میخواست ازدواج کردم .
– الان عاشق هم شدین ؟
– زندگی که همش عشق نیست . مهم نیست عاشق شده باشیم یا نه . مهم اینه که زندگی مرفه ای داریم حال اگر کمبود عشق داشته باشیم آنرا با عشق به چیزهای دیگر جبران میکنیم .
– یعنی چی ؟ مثلا با عشق به چی؟
– مردها با عشق به فرزند و ماشین و آب و زمین وغیره و زنها هم با عشق به فرزند و طلا و لباس و غیره کمبودشان را جبران میکنند.
– یعنی شما بعد از ازدواج عاشق هم نشدین !!!
– شدیم یا نشدیم زندگی خوبی داریم.
این مطلب طنز ادامه دارد،،،
عضو تحریریه انارپرس
حسام
مطلب مرتبط: